ولی من احساس میکنم دارم میمیرم
تا وقتی که لمس کردن تو رو حس میکنمPaloma Faith_only love can
_________
با تابیدن نور خورشید از پنجرهی اتاق به صورتش،لای پلکهای سنگینشو باز کرد.
چند بار پلک زد تا دیدش واضحتر بشه و برای برخورد کمتر نور به چشماش خواست دستشو بلند کنه و جلوی صورتش بگیره
تکونی به دستش داد و خواست بلندش کنه اما متوجه چیز سنگین و نرمی روی ساعدش شد.روی آرنجش نیم خیز شد و با دیدن سر تهیونگ روی دستش کم کم اتفاقهای دیشب توی ذهنش نقش بست.
عطسههاش،تبش،سرگیجهش و بعدشم اومدن به عمارت و پرستاریِ رمال قلابی.
دیگه نه سرش گیج میرفت و نه بدنش درد میکرد،فقط کمی کسل بود که اونم بخاطر خواب زیادیش بود.
تهیونگ ازش مواظبت کرده بود؟پاشویهش کرده بود؟تلاش کرده بود تا حالش و خوب کنه و حالا روی دست جونگکوک خوابش برده بود؟لبخند نرمی که داشت میرفت روی لباش نقش ببنده رو خورد و نگاهی به ساعت روبهروش انداخت که عقربههاش روی ۹:۳۸ بودن.
صاف نشست و به آرومی جوری که تهیونگ بیدار نشه دستش و از زیر سرش دراورد و سرشو و آروم روی تخت گذاشت.
سمتش خم شد و به ارومی یه دستشو زیر گردنش انداخت و دست چپش و زیر زانوهاش و براید استایل بغلش کرد.تهیونگ تو خواب و بیداری اخم ریزی کرد و دستاشو بین خودش و جونگکوک تو بغلش گرفت و خودشو بیشتر به جسم نرمی که بهش چسبیده بود فشرد و با صدای خشدارش نالید:
_آیی،گردنم
جونگکوک روی تخت گذاشتش و بلند شد و بالا سرش ایستاد،به چهرهی غرق در خواب پسر خیره شد.
موهای حالت دار بلند مشکیش روی پیشونیش و پوشونده بودن و پشتشون روی بالش پخش بود،چشمای کشیدش اروم بسته بودن و اون خال ریز زیر چشمش
کمی به پایین خم شد و دستشو سمت صورت پسر کوچیکتر برد.دستشو آروم روی گونهش گذاشت و انگشت شصتش و نرم روی خال زیر چشم تهیونگ کشید.
با حرکت کردن چیزی روی صورتش اخم ریزی کرد و چشمای پف کردش و از هم فاصله داد.
با دیدن صحنه روبهروش خشکش زد و سعی کرد به طپشهای مرگبار قلبش توجه نکنه..
جونگکوک داشت نازش میکرد؟!
الان دقیقا جئون فاکینگ جونگکوک که طی این چند روز باهم مثل سگ و گربه رفتار میکردن داشت نازش میکرد؟!
تا تهیونگ چشماشو باز کرد سریع دستشو پس کشید و صاف ایستاد،قدمی عقب برداشت و صداش و صاف کرد:
_فکرکنم گردنت خشک شده،میگم میرا برات قرص عضله شل کن بیاره
تهیونگ توی جاش نیم خیز شد و با دستای مشت شدش چشماش و مالید:
![](https://img.wattpad.com/cover/322221878-288-k403429.jpg)
YOU ARE READING
Amada,KookV
Romance"آمادا" 《_خب خب،پس اینجا یه رمال قلابی داریم درسته؟و این رمال کوچولوی قلابی قراره جیکی رو لو بده،هوم جالبه. با چهرهای متفکر گفت و دستش رو زیر چونش زد،توی همون پوزیشن دور صندلی میچرخید و با پوزخند خیره به وضعیت پسر مقابلش،بود. تهیونگ با همون نگاه...