به تنهایی توی خیابونِ تاریک قدم برمیداشت، نمیدونست چند ساعت گذشته و چقدر روی همون نیمکت رو به روی پارک منتظر کارنِلا بود.
منتظر بود تا اون دختربچه بازهم سمتش بیاد و جوری باهاش رفتار کنه که لیام دوباره اون حس عشق و گرمابخش رو تجربه کنه، اما نیومد.
لیام چندساعت منتظر بود، بیشتر از چهارساعت همراه اون گل رز کوچیک توی دستش روی نیمکت نشسته بود و فقط منتظر بود اما نشد، نشد و کارنِلا نیومد.
لیام با فکر کردن به اینکه شاید دیگه نتونه کارنِلا رو ببینه آه کشید اما هنوز ته قلبش امیدوار بود و لعنت به این امیدِ لعنتی.
دیگه خسته شده بود...از امیدواری‌ای که تهش به باختن منجر میشد تمام سرش درد میکرد.
چه حسی داره وقتی میدونی تهش ناامید میشی اما هنوز ته قلبت امید داری؟ حس میکنی یه بازنده لعنتی‌ای که توی یک چرخه تمام نشدنی گیر افتاده، حس میکنی داری گودالی رو میکنی که تهش به هیچی نمیرسه.
و لیام متنفر بود...از امیدواری.
و برای همین بود که نمیتونست مرگ برادرش رو بپذیره، همش تقصیر این امید کوفتی بود.
همونطور که بدون دونستنِ مقصد توی پس‌کوچه های خلوت نیویورک قدم برمیداشت چشمش به یک پوستر بزرگ مربوط به یه گروه اجراهای زیرزمینی افتاد، جلوی رفت و به عکس روی پوستر نگاه کرد.
"اجرای بهترین گروه زیرزمینی Roses&Champagne با نوازندگی و خوانندگی زین مالیکِ مشهور، فقط همین امشب در 13th"
اجراهای زیرزمینی...چیزی که جاسپر بیشتر از همه بهشون علاقه داشت.
لیام به این موضوع فکر کرد و همین باعث شد بدون تردید آدرسی که روی پوستر نوشته شده بود رو دنبال کنه.
لیام هرچیزی که اون رو یاد برادرش مینداخت رو میخواست و بهش میرسید...حالا هم که همچین موقعیتی جلوی پاش بود جایی برای تردید باقی نمیموند.
لیام با دنبال کردن آدرس، به کلاب درب و داغونی رسید که درست توی پایین‌ترین منطقه نیویورک قرار داشت و هیچ نظری نمیتونست راجب این موضوع داشته باشه.
لیام وقتی کوچیک‌تر بود با جاسپر توی یکی از همین مناطق زندگی میکرد اما هیچوقت به همچین جای خطرناکی پر از آدمای مست نیومده بود، هیچوقت.
«فقط بخاطر جاسپر.» زیرلب با خودش زمزمه کرد و تمام تردیدهاش و کنار گذاشت...جلو رفت و به دو نگهبان با هیکل های بزرگ رسید، یکی از اون دو نگهبان با ابروهای بالا رفته لیام رو برانداز کرد. پرسید: «برای چی اینجایی؟ مطمئنم امشب یه استریپر قرار نبود اینجا اجرا داشته باشه.»
YOU ARE READING
Rockstar // ZIAM
Fanfictionلیام فقط با چند نگاه عاشقِ راک‌استاری با چشم‌های طلایی میشه. اما چیزی که راجع بهش نمیدونه، اینه که زین مالیک فقط یه راک‌‌استارِ ساده نیست. Ziam Mayne Fanfiction. (Zayn Top)
