جیمین:خب...
بوگوم:خب...
جیمین:الان باید چیکار کنیم؟
بوگوم:الان اول باید بریم کیکی که سفارش دادیم رو بگیریم و به عمارت پیش دوستاش ببریم
بعد بریم موتور بگیریم و بگیم که ساعت چند بیارن محل جشن همین در راه هم باید مین هیون رو بیاریم که راضی کردنش سختهجین:بسپارش به من
بوگوم:یادم رفته بود اون همیشه به حرف تو گوشی میده چرا ?
جین:چون هندسامم؟
کوک زد وسط پیشونیش
یونگی:باز شروع شد
....کوک...
تهیونگ:پاهاممم درد میکنههههیونگی:هنوز چیزی نشده خسته شدی؟
تهیونگ:چیزی نشده؟؟؟؟؟ ساعت رو ببین ما ساعت ۱۲ اومدیم الان ساعت شده ۱۵.یعنی سه ساعتتتتت تو که الان جات خوبه چون جیمین جونت کولت کرده اما من کسی رو ندارم کولم کنه
یونگی:وای خدا چقدر غر میزنی تو بچه اولا من خسته نشدم که جیمین کولم کنه پام پیج خورد دوما اون به زور کولم کرده .سوما کوک و بوگوم هستن تا کولت کنن پس اینقدر غر نزن
بوگوم:اره بیا پشت من تهیونگ
اخم کردم وقتی خواست دست تهیونگ رو بگیره سریع دست تهیونگ رو گرفتم و پشتم فرستادم رویی زمین زانو زدم
کوک:بپر بالا
تهیونگ بدون معطلی دستاشو انداخت دور گردنم .بعد پاهاش رو دور کمرم انداخت پاهاش رو گرفتم و بلند شدم برای من خیلی سبک بود.
نفس های گرمش رو رویی پوست گردنم حس میکردم و مور مورم میشد .من چم شده؟؟
~~~~~~~~~~~~~~~~
یعنی میگید کوکی عزیزمون چش شده؟؟
.................
بچه تا این هفته و شنبه ی هفته ی دیگه امتحاناتِ من تموم میشه
منتا اون موقع فیکشن رو اپ نمیکنم امیدوارم درک کنید.لایک و کامنت یادتون نره
![](https://img.wattpad.com/cover/317942224-288-k187070.jpg)
YOU ARE READING
Suger cat and daddy park
FanfictionAuthor: Lorena / Aphrodite کاپل : minyoon خلاصه: تا خواستم اولین لقمه امو بخورم صدای افتادن سینی و یک فرد را شنیدم .صاحب صدا کسی نبود جز جیسونگ. جیسونگ:به به تازه وارد .به دانشگاه ما خوش اومدی . حوصله نداشتم سرمو بچرخونم وببینم داره با کی حرف میزنه...