part 3

133 47 2
                                    

تهیونگ با دیدن جیمین که تیپ رسمی زده بود و داشت جلوی آینه موهاشو مرتب می‌کرد پرسید
_جایی میخوای بری؟فکر کردم امروز رو بیکاری

: میرم شرکت

_ اوه بس کن میخوای خودتو با کار کردن بکشی؟امروز رو خونه بمون

:تو شرکت کار مهمی نیست فقط میخوام با دونسنگت کمی تنهایی وقت بگذرونی

_ ممنون ولی فکر کنم بهتره سه تایی وقت بگذرونیم اینجوری کوک هم باتو بیشتر آشنا میشه

:نمیدونم نمیخوام معذب باشه

_هی اینجوری نباش احساس میکنم اونیکه راحت نیس تویی

:نه نه اصلا اینطوری نیست من مشکلی ندارم تو که منو میشناسی آدم خجالتی نیستم

_پس بریم بیرون؟

جیمین که بلاخره کارش با موهاش تموم شده بود رو کاناپه یکنفره نشست :الان ؟
تهیونگ به ساعت مچیش نگاهی کرد _نه حقیقتا الان بهتره فکر ناهار باشی

:من؟

_من صبحونه رو درست کردم

:واقعا خسته نباشی

_به هر حال که نوبته توی چیم
جیمین در حالی توی گوشیش دنبال شماره رستوران می‌گشت گفت
:من چه فکری کردم که باهات دوست شدم واقعا

....‌......

جونگکوک توی اتاقش پشت میز نشسته بود و با لب تاپ گیم باحالی رو که تازه پیدا کرده بود بازی می‌کرد و سعی می‌کرد به چیز دیگه ای فکر نکنه

_کووووک پاشو بیا ناهار بخوریم

داد زد تا صداش به تهیونگ برسه
+باشه

و دوباره حواسشو به بازی داد

در اتاقش باز شد

_داری چیکار میکنی یه ربع پیش بهت گفتم بیا ناهار

+شما بخورید این مرحله رو رد کنم میخورم

تهیونگ دکمه اف لب‌تاپ رو زد

+یااااا چرا خاموشش کردی

_پاشو بیا جیمین منتظره

چشماشو با حرص گردوند و بلند شد

..........

به جونگکوک که داشت با غذاش بازی می‌کرد نگاهی انداخت و سعی کرد باهاش ارتباط بگیره

:راستی جونگکوکشی رشتت چی بود

+ مهندسی الکترونیک

:اها این خیلی خوبه قصد نداری ادامه بدی؟

+فعلا نه

تهیونگ گفت_پس میخوای چیکار کنی

+میخوام دنبال کار بگردم

:جایی هست که بخوای کار کنی

+قبل اینکه بیام مدارکم رو برای چندتا کارخونه فرستادم گفتن خبر میدن

:خوبه موفق باشی

+ ممنون

.........

بعد ناهار سه تایی جلوی تلویزیون نشسته بودن

_نظرتون با یه دست گیم چیه؟

کوک که واقعا حوصلش سر رفته بود خوبه ای گفت

:آره منم هستم

_ هر کی باخت ما رو امشب بار مهمون میکنه

:ته تو همیشه خودت شرط میزاری و خودت میبازی

_من که بازی نمیکنم شما دوتا رو میگم

:باشه خوبه. جونگکوکشی میخواد مهمونمون کنه

جونگکوک پوزخندی زد
+اینطوری فکر میکنی جیمینشی ؟

_ جیمینا کارت ساختس اون تو گیم همیشه اوله

: پس بیا انجامش بدیم

_کدومو بزارم؟

:اجازه بده دونسنگمون انتخاب کنه

+من همیشه به پیرا احترام میزارم جیمین شی

جیمین خنده کوتاهی کرد و Forza Motor Sport 7 رو انتخاب کرد

بازی با کل کل هاشون شروع شد

+جیمین شی فکر نمیکنی بهتره راه رو برا جوونترا باز کنی

: یعنی باید بهت آسون بگیرم تا بتونی ازم ببری؟ خودت تلاش کن راه رو باز کنی جونگکوک شی

+میبینم که عقب افتادی اجوشی

:صبر کن آخر بازی مشخص میشه

+اولشو دیدیم

_حواست کجاس جیمین زود باش

+تو هیونگ منی واقعا؟

_تنها کسی که فکر میکردم بتونه شکستت بده جیمین بود میخواستم انتقام بگیرم

و همون لحظه بازی تموم شد

_و دیدی که کسی نمیتونه منو شکست بده

:میدونی که چون بار اولته بهت آسون گرفتم

+اوه باشه جیمین شی

_چیم پاشو که میخوام ورشکست کنم

:ولی من فقط کوک رو مهمون میکنم توکه کاری نکردی

_یاااااا تو نمیتونی زیر حرفت بزنی

:باشه میرم آماده شم

........

_اوووووووو امشب جیمین میخواد کشتار به راه بندازه

به جیمین که از اتاقش بیرون اومده بود نگاه کرد و پیش خودش اعتراف کرد که اون واقعا خوب شده

:من با شما دو تا نمیام .شما نمیزارید من دیده بشم

_تو خیلی خوشگل شدی پسر

: یااااا نباید بگی خوشگل

_ولی خوشگل شدی فک کنم برات گی شدم

جیمین خنده بلندی کرد و محکم به بازوی تهیونگ زد

تهیونگ هم خندید اما با دیدن صورت گرفته کوک فهمید حرف درستی نزده

















with youWhere stories live. Discover now