پارت ۶

1.2K 187 11
                                    


یونگ : رسیدی؟
کوک : پایینم
یونگی: حواست به جیمین باشه
( قطع تماس)
هوپی : کوک اینجاست
یونگی : من بهش گفتم بیاد تنها کسی که بتونه جیمین اروم کنه الان اونه
( هوپی متعجب به یونگی نگاه کرد )
ته : موافقم
هوپی : یعنی اونا
یونگی : اره
ته : اره
( ته متعجب به یونگی زل زد )
ته : پس این عشق یه طرفه نیست
هوپی : واووو
( صدای مادر جیمین که به مینهی گفت وسایلش جمع کنه حواس اونا به سمت تراس برگردوند ، مینهی همراه جیوو سمت اتاقش رفتن ، مادر جیمین سمت سپ و ته اومد)

مادر جیمین: ممنون که بخاطر جیمین اومدین
و متاسفم
هوپی : مشکلی نیست
بهتر الان دیگه بریم
مادر جیمین: جیمین کجاست
ته : پیش کسی که بتونه ارومش کنه
هوپی : اجازه بدین چند روزی پیش ماها باشه
مادر جیمین: فکر کنم بهترین جا براش همین باشه ایگووو پسر بیچاره من
یونگی : ما دیگه میریم
( بعد از تعظیم کوتاهی از اونجا خارج شدن )

########
(بعد از قطع تماس یونگی ، جیمین دید ، از ماشین پیاده شد و سمتش رفت )
کوک: جیمین
( با شنیدن صدای کوک ، اشکاش پاک کرد ، اون چرا باید اینجا میبود. کوک سرش خم کرد تا صورت جیمین ببینه، متوجه شد جیمین داره اشکاش پاک میکنه دستش کنار کشید و صورتش بلند کرد ، به چشمای خیس جیمین و صورت قرمز نگاه کرد ، نشونه های خوبی نبودن ، این یعنی پدرش زیاده روی کرده بود )
کوک : جیمین
(جیمین بغل کرد ، جیمین بهش نیاز داشت به یه اغوش که ارومش کنه , بغضش ترکید و اشکاش ریختن ، ژاکت کوک توی دستش گرفت ، کوک اون بیشتر به خودش فشار داد ، مهم نبود که زیر بارون بودن ، تنها چیزی که براش مهم بود گریه های جیمین بود که فرقی با بارون نداشتن ، جیمین انتظار سوال داشت انتظار اینکه کوک هم عصبانی باشه ازش توضیح بخواد ، اما اون فقط بهش اغوشش داد تا اروم شه کاری که پدرش میتونست بکنه )

کوک : چیزی نیست جیمین
( چیزی برای اروم کردنش نداشت که بگه ، فقط گذاشت گریه کنه ، با وجود اینکه دیدن اشکای جیمین قلبش نابود میکرد ولی بهترین راه اروم کردنش بود. بعد از اینکه گریه جیمین ارومترشد ، جیمین از خودش فاصله داد ، ژاکتش روی سر جیمین انداخت و با انگشت شصتش قرمزی صورت جیمین نوازش کرد ، بوسه ای روی پیشونیش گذاشت و اون بلند کرد سمت ماشین برد و روی صندلی ماشین نشوند ، خودشم بدون هیچ حرفی سوار شد و ماشین روشن کرد )

#########
(هوپی به محض بیرون اومدن چشماش اطراف چرخوند)
هوپی : رفتن
یونگی : اره
ته : همش تقصیر من بود
هوپی : ته هیچی نه تقصیر تو نبود نه جیمین این دیر زود اتفاق میوفتاد
ته : ولی جیمین خیلی داغون شد
یونگی : کی فکرش میکرد ژنرال اینجور ادمی باشه
( دستی توی موهاش گرفت )
هوپی : ته با ما میایی ؟
ته : نه هیونگ میرم کمپانی این گند جمع میکنم ، هر خبری از جیمین شد بهم بگو
هوپی : باشه
ته : از اشناییت خوشحال شدن یونگی هیونگ ، لطفاً مراقب هیونگم باش
اگر چه اشناییمون مکان خوبی نداشت
( پوزخندی زد )
یونگی : منم تهیونگ
( ته هیونگ سمت ماشینش رفت )
یونگی : بریم بیب
هوپی : بریم

پسر ژنرال Where stories live. Discover now