chapter five

73 22 10
                                    

+++
در حالی که بیشتر اوقات نمی تونستم به چیزی جز جیمین فکر کنم ،تونستم ی هفته تموم رو ازش دوری کنم.

اما من حدس میزنم شانسم ی زمانی باید تموم میشد.

پیچوندن کلاس برای من چیز جدیدی نیس، اما بیشتر اوقات غیبت میکنم.حدس می زنم اخیراً چیزای زیادی برای فکر کردن داشتم و اینکه باید موضوع به موضوع رو یاد بگیرم واقعا کمکی نمی‌کنه.

و گاهی اوقات، اگر چه من از اعتراف متنفرم ، اما میبینم که کلاس رو ترک میکنم تا از هوسوک دوری کنم.
من از دوس پسر خودم دوری میکنم، میدونم وحشتناک بنظر میرسه اما هروقت فیس سانشاینی اون رو میبینم که اونقدر عاشقانه به من خیره شده،احساس گناه میکنم.
او یک یادآوری دائمی از چیزیه که من سعی میکنم از اون دوری کنم ،اون باید برعکس باشه «حواس پرتی»،اما بنظر میرسه که این کار اونقدرا هم خوب کار نمیکنه.

پس امروز ، من در راهروها به دنبال راه هایی برای اتلاف وقتم ام ،من موفق شدم مدت زیادی رو صرف قدم زدن در اطراف کنم تا زمانی که ی معلم رو دیدم، اینطوری نیست که معلم مانعم بشه ،من میتونم بعد اینکه منو به کلاس برگردونند به راه رفتنم ادامه بدم،اما امروز واقعا برای هیچ نوع درگیری آماده نیستم.
بنابراین به سرعت به سمت توالت دویدم تا از دید معلم خارج بشم.

من هیچ عجله ای ندارم پس مدتی رو اینجا می مونم. پس شیر آب رو باز میکنم و چند مشت آب روی صورتم میپاشم،«تلاشی ناموفق برای از بین بردن استرس» اما مدت زیادی نگذشته بود که صدای هق هق آرومی رو از یکی از توالت ها شنیدم

من اونقدر احمقم که باید به محض اینکه فهمیدم یکی دیگه اونجاست می رفتم ،واقعا چرا به مشکلات دیگران اهمیت میدم، اما امروز باید بیشتر احساس حماقت بکنم چون تصمیم گرفتم با شخصی که داره تو توالت گریه میکنه ارتباط برقرار کنم .

"هی..!"

دیدن گریه ی او منو آزار میده ،من این اتفاق رو بیش از حد دیدم. من فقط به این فکر میکنم چه کسی میوته این کارو با اون انجام بده، اما من جواب این رو میدونم و فقط نمیدونم باید چیکار کنم. باید برم و وانمود کنم که چیزی ندیدم؟ جیمین رو اینجا تنها بزارم تا برا خودش گریه کنه یا بمونم و سعی کنم دلداریش بدم؟ وانمود کنم که چند سال اخر عمرم رو مخفیانه با تحسین اون سپری نکردم ؟

به هر حال خیلی سخته، من از اینجوری دیدنش متنفرم ولی نمی‌خوام که درگیرش بشم.من خیلی تلاش کردم که اون رو از زندگیم بیرون کنم.

Hayoon is back...

 Lost & Found  °yoonmin° Where stories live. Discover now