-Leaf 22-

430 70 16
                                    

_الیسبرا؟... ببوسش تا بمیرم الیسبرا.

سر کج کرد و چشم هاش رو به بهش دوخت که خمار و عصبی دیده میشدن، یکی از دستاش رو به روی دیوار کنار سر اون هرزه ی موقرمز پین کرد و بی اختیار در دل تعداد نفس های تندی که جونگ‌کوک میکشید رو شمرد.

_ماسیو؟

مو قرمز صداش زد و دستش رو روی گونه ش گذاشت، کاری که باز صدای جونگ‌کوک رو بلند کرد و باعث شد پوزخند ریزی روی لب های جیمین نقش ببنده.

_دستت رو بردار تا خودم نشکوندمش!

_فاک این کیه ماسیو؟

لباش رو نزدیک گوش دختر موقرمز برد و خیره در اخم های جذاب بادیگاردش زمزمه وار گفت:

_کسی که من براش مهمم... حالا هم گورتو گم کن.

پوفی کشید و از زیر دست ماسیو بیرون رفت، از روی تخت کیف و لباس هاش رو چنگ زد و از کنار جونگ‌کوک با فاصله رد شد و تنهاشون گذاشت.

در همون پوزیشن قبلی باقی موند، صدای بمش رو به گوش جونگ‌کوک رسوند و سر سمت دیوار چرخوند.

_بیا اینجا.

در اتاق رو بست و با قلبی که ضربان تندش در گوش هاش اکو میشد سمت ماسیو قدم برداشت، بدنش رو به میون حصارش کشید و وقتی نگاه ماسیو روش نشست با اضطراب چونه ش رو بالا گرفت و لب هاش رو روی لب های نیمه باز جیمین گذاشت، تماسی کوتاه که تنها سه ثانیه طول کشید ولی ارومش کرد.

_حال خوبمو از بین بردی، چه توضیحی داری جئون؟

_توضیح مهم تر از این که میخوام خودم دلیل حالِ خوبت باشم!

ابروش رو بالا انداخت و انگشتش رو زیر بینیش کشید.

_پس مشکلی نداری اگه زیر من بری؟

به فاصله ی بینشون اشاره کرد و سر تکون داد.

_همین الانش هم زیر توم.

_وحشیم نکن بچه!

_همه ی ساید هاتو بهم نشون بده الیسبرا، قول میدم پذیرای همشون باشم.

به چشمای گرد و بامزه ش دقیق شد و موهای بلند و کهرباییش که روی پیشونیش سایه انداخته بودن رو به پشت گوش هاش رسوند‌.

_خوبی؟ قلبت داره تند میزنه بچه‌..

درحالی که دستپاچه شده بود نگاهش رو دزدید و سر تکون داد:

_برای تو اینطوری میکنه سلیا... نمیدونم... شاید هم به عطر گلبرگت حساسیت دارم.

_هوم.. از تفاوت سایزمون خوشم نمیاد.

_چیزی گفتی؟

سر تکون داد و دستش رو از روی دیوار برداشت، از اینکه مجبور بود هر بار برای نگاه کردن به تیله های سیاهش سر بلند کنه عصبی میشد.

𝑖𝑙𝑙𝑒𝑐𝑒𝑏𝑟𝑎Where stories live. Discover now