Part 10

70 16 3
                                    

نامجون:

مدتی از باز کردن رستوران میگذشت و توی این مدت علاوه بر تهیونگ و کوک فرد جدید دیگه ای  برای کمک آشپز بودن توی رستوران استخدام شد، اون پسر تقریبا هم قد جیمین بود، چشمای گربه ای کوچیک و پوست خیلی سفیدی داشت و خیلی هم صحبت نمیکرد
و با این حال که چیز زیادی از خودش برامون نمیگفت و خیلی توی شوخی ها و بازی های دسته جمعی شرکت نمیکرد جیمین روی پسر کراش زده بود و هر تایمی از ساعت کاری که میشد خودش به بهانه کمک کردن به آشپزخونه میرسوند تا بتونه کمی با کمک سرآشپز جدید صحبت کنه.

توی این مدت استیج درست کرده بودیم و بعضی شب ها جیمین اجرای زنده داشت و به دلیل همین موضوع هم دخترای جوون زیادی برای تماشای اون به رستوران ما میومدن و جیمین تونسته بود برای خودش کلی فنگرل پیدا کنه  .

البته ناگفته نمونه بار هم به دلیل وجود اون زوج خوشتیپ حسابی رونق گرفته بود و البته که زوج های گی زیادی به طبقه بالا رفت و آمد داشتن.

من هم مثل همیشه پشت پیشخوان نشسته بودم و کارهام انجام میدادم،  و توی تایم استراحت با جین برای تمرین رانندگی میرفتیم ، تمرین رانندگی یکم طول کشید ولی قرار شد تا این آرزو تکمیل نکردیم سراغ بقیه نریم و با ترتیب لیست پیش بریم.

مشغول کارم بودم که  جیمین آروم بهم نزدیک شد و منویی که دستش بود رو روی میر گذاشت و درحالی که داشت با انگشت های دستش ور میرفت گفت

ج _هیونگ میشه امروز هم اجرا داشته باشم؟

با تعجب بهش نگاهی کردم و نگاهی به افرادی که توی رستوران بودن انداختم

_ ولی رستوران اونقدرا شلوغ نیست که نیاز باشه اجرا داشته باشی

ج _ میدونم ولی گفتم که خوب میشه اگه امشب هم یه آهنگ بخونم

با دیدن اینکه  همش زیرچشمی به در آشپزخونه نگاه میندازه  متوجه موضوع شدم و موافقت کردم  ، 
یونگی همیشه با جین تا آخر وقت توی آشپزخونه میموندن و همیشه وقتی جیمین اجرا داشت به دلیل شلوغ شدن اینجا اونها فرصت تماشا کردن آهنگ خوندنش رو نداشتن و حالا که قرار بود کمی زودتر یونگی آشپزخونه ترک کنه جیمین هم فرصت مناسب دونسته که جلوی پسر خودی نشون بده

_ باشه، مشکلی نیست. خیلی خوب میشه اگه امشب هم برامون یه آهنگ بخونی چیمی

جیمین تشکری کرد و خواست سریع به سمت رختکن بره که صداش زدم

_فقط اینکه یونگی یک ربع دیگه کارش تموم میشه پس بهتره آماده شدنت خیلی طول نکشه

جیمین با خنده سرش تکون داد و رفت تا آماده سازی های لازم انجام بده.
یک ربع گذشت و یونگی سر ساعتی که گفته بود از آشپزخونه بیرون اومد ، و داشت  به سمت رختکن میرفت  که صداش زدم و سعی کردم کمی معطلش کنم تا جیمین کارش تموم بشه

_یونگی میشه بیای اینجا باید درمورد منو سوالی بپرسم

بعد از اینکه یونگی سرش تکون داد و به سمتم اومد و منتظر شد تا سوالم در مورد منو بپرسم جیمین هم با لباس جدیدی که خریده بود و میکاپ ملایمی که داشت از اتاق خارج شد و به سمت استیج کوچیک گوشه رستوران رفت و میکروفون دستش گرفت

یونگی که با دیدن جیمین سوالی که قرار بود بپرسم یادش رفته بود داشت به استیج نگاه میکرد و منتظر بود ببینه پسر کوچیک تر قراره چه کاری انجام بده.
جیمین با استرس نگاهی به سمت یونگی انداخت و با شروع موزیک بدنش کمی به همراه ریتم تکون داد و شروع به خوندن کرد.

یونگی محو پسر شده بود و بنظرم رسید که الان تنها چیزی که میبینه و میشنوه جیمین و صدای زیباشه.

بعد از اتمام آهنگ افراد حاضر در رستوران دست زدن و یونگی هم با لبخند لثه ای که خیلی دیر به دیر شاهدش بودیم برای جیمین دست زد و پسر کوچیک تر تشویق کرد.

جیمین درحالی که گونه هاش کمی رنگ گرفته بودن و لبخند بزرگی روی لبش بود یک راست به سمت یونگی اومد.

ج _ هیونگ داری میری خونه؟

ی _ آره،  امروز مشتری ها زیاد نبودن فکر کردم بهتره کمی زودتر برم.
اگه طرفدار هات خبر داشتن امشب هم قراره اجرا داشته باشی حتما باز اینجا حسابی شلوغ میشد.

ج _ از اونجایی که اولین باره آهنگ خوندنم میبینی بنظرت چطور بود؟

ی _ اولین بار نیست! من و جین همیشه وقتی اجرا داری از پشت پنجره اشپزخونه تماشات میکردیم.

جین که کارش تموم شده بود و داشت  به سمتمون
می اومد و با شنیدن حرف پسر آروم خندید و به پشت یونگی ضربه آرومی زد

+ البته من همیشه نمیتونستم اجرات تماشا بکنم از اونجایی که وقتی میخواستی آهنگ بخونی یونگی کارهارو ول میکرد و میومد پشت پنجره و من و هوبی مجبور بودیم سریع غذاهارو آماده کنیم

یونگی نگاهش از روی صورت جیمین دزدید و درحالی که سعی میکرد با پسر کوچیک تر تماس چشمی نداشته باشه لبخندی زد

ی _ اینجور نبوده که همیشه هم کار بپیچونم
فقط صدای جیمین دوست دارم

جیمین تشکری کرد و درحالی که از خوشحالی روی پا بند نبود با یونگی به سمت رختکن رفتن

من و جین نگاهی بهم انداختیم و بعد از رفتن اون دوتا دیگه نتونستیم خندمون کنترل کنیم

_ دیدی چقدر کیوت بودن؟
یونگی اصلا با جیمین تماس چشمی برقرار نمیکرد
+ یونگی وقتی با جیمینه بیشتر از همیشه صحبت میکنه،  اون دوتا واقعا روی هم یه کراش بزرگ دارن
امیدوارم زودتر برن سر قرار

_ آره منم امیدوارم.
راستی امروزت چطور بود؟

+ خوووب، 
میدونی که فردا باید برای امتحان رانندگی بری دیگه؟
امیدورام یادت نره

_ نه و منم امیدوارم که بتونم گواهینامم بگیرم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡

یونمین شیرین عسل هم وارد شدن.

Wish List( لیست آرزو ) Where stories live. Discover now