◁❚❚▷
"پایین منتظرتم"
میز صبحانه به قشنگی تمام چیده شده بود.
قشنگ بود چون تهیونگ از هرچیزی که دوست داشتم یه مقداری روی میز گذاشته بود.
آب پرتقال تازه، نون تست با تخممرغ و آووکادو، یه قهوهی فوری با یه ظرف شیشهای که توش عسل بود.واقعا فکر کرده بود من با این چیزا قراره بهش امتیاز بدم؟
پوزخندی زدم و قلپهای هول هولکی از آب پرتقالم گرفتم.
رفته رفته پوزخندم تبدیل به یه لبخند گشاد میشد.
خیلی وقت بود که قید صبحونهی فوری رو زده بودم.بشقاب رو که بلند کردم تا توی ظرفشویی بذارم، یه برگه روی زمین افتاد.
کنجکاوانه خم شدم و یادداشت صورتی رنگو برداشتم.《اگه موافقی برای ناهار بیام دنبالت، برام یه ایموجی قلب بذار♡》
"دیوونه!"
نکنه شبا دراماهای ژانر مدرسهای میبینه که فکر کرده من میتونم با این کاراش نرم شم؟
خودنویسمو از توی جیب کت لیم برداشتم و درشو باز کردم و لای لبام نگهش داشتم.
یه اخم از روی تمرکز و نتیجهش شد یه ایموجی کج و کوله.
"واقعا که"
یادداشتو روی یخچال چسبوندم و کیف دستی مخملی زردمو از روی صندلی برداشتم.
با صورتی که شادابتر از صبحهای دیگهم بود، توی پارکینگ رفتم و بلافاصله بوق آئودی شونههامو روی هوا انداخت.
سرمو براش تکون دادم تا از بوق زدن دست برداره ولی درست مثل یکی از همون بچههای زبون نفهم مهد، ول کن نبود.
"خدایا، دارم میام بس کن"
سرمو پایین انداختم تا لبخند گشادم رو نبینه وگرنه پروتر میشد.
"تو واقعا یه مردم آزاری تهیونگ"
درو محکم بستم و اون مثل یکی از همون سکانسهای آبکی، سمتم خم شد و کمربندم رو بست.
این کارش درحالی بود که خودم قصد داشتم انجامش بدم."ترسیدم پشیمون شی"
گونهم رو یه نوازش آروم کرد.
"برو عقب"
به دستاش اشاره کردم.
"حله"
قبل از اینکه راه بیافتیم، موزیک تقریبا شادی رو پلی کرد که خلاف سلیقهش توی آهنگا بود.
یکی از آهنگای توایس پخش میشد و تهیونگ که هیچی از متن نمیدونست، الکی با موزیک همراهی میکرد و این منو به خنده مینداخت.صدای کلفتش وقتی سعی میکرد نازک شه، خیلی خندهدار بنظر میاومد.
"یادداشتمو دیدی؟"
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒆 𝒄𝒉𝒂𝒓𝒎 𝒐𝒇 𝒑𝒂𝒓𝒕𝒊𝒏𝒈✗
Fanfiction▪︎ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ▪︎ خلاصه: خیانت کردن یه انتخابه، نه یه اشتباه یا خطا. وفاداری یه مسئولیته، نه یه انتخاب! بیاین ببینیم وقتی تهیونگ اشتباه کرد، جونگکوک تصمیم میگیره که بازم انتخابش کنه یا نه!