Part 4

570 108 7
                                    

فلیکس
داخل پارک منتظر جونگین و جیسونگ بودم که گوشیم زنگ خورد.
جونگین بود گوشی رو جواب دادم و گذاشتمش روی بلندگو
فلیکس: سلام
جونگین: سلام جوجه
اخمی به آبروم دادم و جدیت گفتم
فلیکس: بهم نگو جوجه روباه زشت
جونگین: زشت عمته
فلیکس: من عمه ندارم،کجا موندی نیومدی؟
جونگین: داشت یادم می‌رفت.....مادر بزرگم سر زده اومده خونمون بخاطر همین نمیام
فلیکس: اوکی بای
جونگین: بای
گوشی رو قطع کردم که یه نفر چشمام رو پوشوندن
فلیکس: جیسونگ کرم ریزی جونگین به توهم سرايت کرده؟
جیسونگ:واو آفرین
و دستاش رو از روی چشمام برداشت

جیسونگ: چطوری؟

لبخندی زدم و گفتم

فلیکس: خوبم

جیسونگ: فلیکس راجب هیو‌ن.....

سریع حرفش رو قطع کردم و گفتم

فلیکس: بیا اصلا راجبش حرف نزنیم

سرشو تکون داد.  گفت

جیسونگ: باشه،جونگین کجاست

فلیکس: مادربزرگش اومده خونشون نمیتونه بیاد

سرشو به بالا و پایین تکون داد و به آسمون خیره شد
منم همین کارو کردم هوا ابری بود
نگا۰همو به جیسونگ دادم 

با دیدن گردنش چشمام گرد شد تمام گردنش زخم و کبود بود یعنی دوست پسر داره

ولی این کبودی ها  انگار  در اثر ضربه به وجود اومده

نگاهمو به چشماش دادم و گفتم

فلیکس: ج...جیسونگ

با لبخند بهم نگاه کرد ولی با دیدن صورتم لبخندش پرید

جیسونگ: چیشده فلیکس؟

فلیکس: گ..گردنت چرا کبود و زخمیه؟

سرشو پایین انداخت و گفت

جیسونگ:قول میدی به کسی نگی؟

فلیکس:معلومه

سرشو بالا آورد و بهم نگاه کرد

جیسونگ: کار بابامه 

چشمام دیگه بزرگ تر از این نمی‌شد

چیزی نگفتم و منتظر ادامه حرفش شدم

جیسونگ: من مامانم رو از دست دادم وقتی که فقط ۱۳ سالم بود قبل از مرگ مادرم حتی جای یه نیش خوردگی هم روی بدنم پیدا نمیشد چرا که بابام تمام عصبانیتش رو روی مادرم خالی می‌کرد مادرم تنها کسی بود که من کنارش احساس آرامش داشتم اما با مرگش من تنها شدم و هر روز از پدرم کتک میخوردم‌
 
باورم نمیشه چطور یه پدر میتونه انقدر وحشیانه با بچش برخود کنه

فلیکس: بابت مادرت متاسفم،یعنی پدرت همینطور بی دلیل تو رو میزنه؟

جیسونگ: تقریبا، هر وقت طلبکاراش زنگ میزنن

For the first timeWhere stories live. Discover now