"نه فقط دوست"
🏀🔥❤️🩹
-------------------------------------
با جلو اومدنش دقیقا بین پاهای پسر قرار گرفت و اون رو بین حصارِ فلزی و بدن خودش گیر انداخت.- ما یه قول و قراری داشتیم سال پایینی!
پسرِ کوچیکتر که 'سال پایینی' صدا شدن به مذاقش خوش نیومده بود با حرص و پوزخند جوابش رو داد.
+ مدرسه یک ساله که تموم شده کیم! جرعت نکن هنوزم با این اسم صدام کنی.- این هیچ ربطی به اصلِ حرفم نداشت آقای جئونِ مثلا بزرگ!
جونگکوک دستش رو روی بازوی پسری که هر بار با کم کردنِ فاصلهشون بیشتر بهش میچسبید، گذاشت تا متوقفش کنه.+ یکم دیگه خودتو بهم بمال تا مشتم فَکِت رو رنگی کنه.
صدای هوفِ بیحوصلهاش رو شنید و کمی بعد فاصلهای نسبی بینشون افتاد.
- تو بهم قول دادی با کاپیتانت نمیری اینور اونور! چرا زیر قولت زدی کوک؟!پسر چرخشی به توپ میون دستهاش داد و بعد با تخسی به چشمهای نافذی که در حال سوراخ کردنش بودن، زل زد.
+ منم بهت گفتم ازت دستور نمیگیرم کیم!پسرِ بزرگتر چشمهاش رو بست و سرش رو پایین انداخت. جونگکوک میتونست عصبانی بودنش رو با نفسهای عمیق و خشمگینی که میکشید حس کنه. حقیقتا کمی ترسید، اما خیلی کم.
تهیونگ به ندرت اجازه میداد عصبانیتش در حضور جونگکوک آشکار بشه ولی موقعیتِ در حال حاضرشون نشون میداد یک چیزی در مورد کاپیتانِ تیمِ بسکتبالِ محلی، بیش از حد باعثِ آزار پسر میشد.بسکتبالیست دستش رو بالاتر برد و روی یکی از تتوهای گردنِ پسر نگهاش داشت. در حالی که انگشتِ شصتش نوازش وارانه تکون میخورد، پرسید:
+ کاپيتان چیکار کرده که انقدر حالت ازش به هم میخوره؟تهیونگ در حالی که بدنش از عصبانیت میلرزید و دندون هاش قفل شده بودن، جواب داد:
- میخوای بدونی چیکار کرده؟ باشه! اون عوضی به خواهرم توی راهنمایی تجاوز کرد! مدرکی از گوه کاریش نداشتم، با این حال همون موقع کل هیکلش رو پایین آوردم. اما با پارتیِ کلفتی که داشت دوباره کاپیتان تیم شد و به شُهرتش برگشت. فکر میکنی چرا وقتی میتونستم پست کاپیتان رو داشته باشم از باشگاه انصراف دادم؟ همش به خاطر حضورِ اون تخمی بود.
YOU ARE READING
𝐒𝐡𝐨𝐫𝐭 𝐒𝐭𝐨𝐫𝐢𝐞𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfiction⚚ چندین مولتیشات با ایدههای نسبتاً جدید و جالب! از دستشون ندید. داستانهای موجود: _King Victor ☑ _Mafia's snake ☑ _Black skirt ☑ _Not just friend ☑ وضعیت: در حال آپ تا وقتی ایدههام تَه بکشه. داستانها ممکنه از هر ژانری باشن. حتی فیکچت! این بوک ر...