یونگی ..
دقیقا نیم ساعت بعد دم در اپارتمان جیمین بود .. از ماشین پیاده شد تکیه داد به ماشین و زنگ زد به جیمین ...
_الو ..
/بیا پایین ..جیمین بدون حرفی گوشی و قطع کرد و دویید پایین از در ورودی که بیرون رفت یونگیو دید و خودشو انداخت تو بغلش ..
/هیی..
_دلم برات تنگ شده بود ..
/منم ...
_خسته ای ؟
/یکم ..ولی تو بهم انرژی میدی .. بریم ..
_یس ..رسیدن به یه هایپر مارکت و چرخ به دست تو هیپر مارکت میگشتن ...
_صبر کن .. بغلم کن ..
/هیم ؟جیمین دستاشو باز کرده بود و جلو یونگی بالا پایین میپرید ..
_بغلم کن بزارم تو سبد ..
/میخوای بشینی تو سبد ؟
_اره ..یونگی یکم اینور اونورو نگاه کرد و شونه هاشو بالا انداخت و جیمینو بلند کرد و گذاشتش تو سبد .. جیمین تکیه داد و با دستش به سمت خوراکیا اشاره کرد ...
_مقصد اول .. بروووو
/واقعا میخوای اول خوراکی بگیری ؟
_البته
/شام چی میخوای .. هرچی بخوای برات میپزم ..
_چی ؟ جدی ؟ اشپزی بلدی ؟
/جیمین من رستوران دارم البته که اشپزیم خوبه ...
_هییم خب پس .. خورشت کیمچی و برنج و رل تخم مرغ و بیمپاپ ..
/خیلی گشنه ای فک کنم ..._خییلییی .. یه چیپس باز کرد و شروع کرد به خوردن .. همینطور که میگشتنو چیزایی که میخواستنو میخریدن جیمینم هی تو دهن یونگی چیپس میزاشت ..
/اوکی همچی گرفتیم ؟ چیزی نمیخوای ؟
جیمین اطرافو نگاه کردو چشمش افتاد به بخش لوازم خانگی ..
_میشه اونورم نگاه کنیم ؟
/میخوای بری اونجا ؟
_هیم ..
/پس بیا بدیم اینارو حساب کنن ..زن توی صندق داری یه پیر زن مهربون بود وقتی جیمینو بین اون همه خوراکی دید خندش گرفت ..
﷼ اوه اوه .. پسر کوچولو عموت و داری ازیت میکنی ..
/عموش ؟
﷼ ببخشبد پدرشید .. اخه برا پدر بودن جوونید گفتم حتما عموش هستید ..
/وااو ..
_مین یونگی پیر شدی .. دوست پسرمه اجوما .. دوست پسرم ..
﷼ دوست پسر ؟ اا ببخشید ..
_اشکال نداره .. راستش اون جوونه کارش زیاده برا همین همیشه خستس .. برا همینه سنش زیاد دیده میشه ..
﷼ ایگوو موفق باشی ..
/ممنون .. میشه اینارو حساب کنید بسته بندی کنید ما هنوز یکم خرید داریم ..
﷼ البته .. فیش و به اسم ..هردو همزمان جواب دادن ..
/مین یونگی ..
_پارک جیمین ..به همدیگه نگاه کردن ..
/من حساب میکنم ..
_نه خودم حساب میکنم اینا برا خونه منه ...
/که قراره از این به بعد من توش تلپ شم پس بزار حساب کنم ..
_نه ..
![](https://img.wattpad.com/cover/338889243-288-k876170.jpg)
YOU ARE READING
FIRST LOVE
Fanfictionداستان در مورد پارک جیمین ۲۱ سالست که برای شروع دانشگاه و یه زندگی جدید میره سئول و یونگی که داره عشق اولش رو تجربه میکنه ..