-Taehyun 08:30 PM-
نمی دونم چند ساعت گذشته اما انگار مدت طولانی ایه که بدن کرختم رو روی تخت انداختم و توی تاریکی غرق شدم.
نمی تونم بهش فکر نکنم یا حتی بخوابم و یکم به مغزم استراحت بدم. افکارم پراکنده و نامنظم ـن و و روی هم انباشته میشن و در نهایت به بومگیو ختم میشن.
کلافه کننده است و این عصبانیم می کرد که هیچ کاری از دستم برنمی اومد. از این ضعف که نمی تونم احساساتم رو کنترل کنم می ترسم.
می خوام تمومش کنم اما این منو می ترسونه که اختیارش دست من نیست.
غلت میزنم و بازوم رو زیر سرم میزارم.
چشمام رو می بندم و امروز رو مرور می کنم. تا این که مکالمه ام با سویونگ رو به یاد میارم.
(امروز صبح سونبه کیم ازش بازجویی کرد. اوه نارا هم گفت فرد مورد نظر رو شخصا لو نمیده اما کمک می کنه پلیس گیرش بندازه. سونبه کیم می خواد امشب از اوه نارا به عنوان یه طعمه استفاده کنه.)
برای یک لحظه ذهنم قفل می کنه و به سکوت سنگینی که گوشام رو پر کرده بود گوش میدم.
موقعیت رو بالا و پایین می کنم و اتفاقات و حرف ها رو باهم تطبیق میدم؛
دیشب به سویونگ پیام دادم و بهش گفتم اوه نارا رو فعلا توی زندان نگه دارن.وقتی که بومگیو رو توی کارخونه دیدم، خبری از اوه نارا نبود و امروز سویونگ خبر داد که دستگیرش کردن و سونبه کیم هم ازش بازجویی کرده بود.
اوه نارا توی قتل پارک سونام شریک بود پس قطعا بومگیو رو می شناخت.
اگه خبر داشته باشه که بومگیو سعی داره بکشش... و اگه برای حفظ امنیت خودش با پلیس همراه شده باشه، قراره امشب با پشتیبانیِ پلیس ظاهر بشه تا لوکو رو گیر بندازه..؟
به آخرین قطعه که میرسم، با یه حرکت از روی تخت بلند میشم و از اتاق میزنم بیرون.
نگاهم رو توی فضای خونه می گردونم که با نورِ راهرو قابل تشخیص شده بود.
با قدم های بلندی به سمت راهپله میرم و یکی دو تا پله ها رو پشت سر میذارم.
امیدوارم که توی چنین شرایطی سراغِ اوه نارا نرفته باشه...
بدون معطلی در اتاقِ زیرشیروونی رو باز کردم و فضای خالی و تاریکِ اتاق در مقابلم قرار گرفت.
برای یه لحظه سر جام ثابت موندم و به سکوتِ آزاردهنده ای گوش دادم که خبر از تنها بودنم می داد.
بومگیو رفته بود و اگر یه ذره دیر بجنبم، پلیس امشب لوکو رو شناسایی می کنه.
-Beomgyu 08:51 PM-
تنها صدایی که به گوش می رسید حرکت سریع موتور بود و عقربه قرمزِ کیلومتر شمار سرعت زیاد موتور رو هشدار می داد.
YOU ARE READING
Collapse
Fanfiction" فرصت دوباره دادن به آدما، مثل این میمونه که گلوله دوباره بهشون بدی چون قبلی خطا رفت! Couple : TAEGYU Writer : Dan " Criminal, Romance, Mystery, Smut ___ قابل توجه! عکس کارکترهای داستان روی هدر پارت اول قرار گرفت.