Part 2

36 3 0
                                    

_شت جونگ کوکه
سریع لباس فرممو پوشیدم رو پوشیدم و دوییدم به سمت پله ها وقت نداشتم وایسم تا اسانسور بیاد نفهمیدم از پله ها چجوری پایین رفتم و وقتی به در اوتاقش رسیدم دیدم در اوتاق بازه و چند نفر سعی دارن بهش ارامبخش بزنن نتونستم خودمو کنترل کنمو بلند داد زدم
_چه غلطی دارید میکنیدد مگه بهتون نگفتم کسی بدون اجازه من حق زدن ارامبخش بهش نداره!
_د-دکتر من فقط اومدم ببرمش حموم مقاومت کرد گفتم شاید دستشو باز کنم بهتر شه ولی مثل حیوون ها بهم حمله کرد
_تو چجوری جرات میکنی صفت حیوون رو بهش بدی؟
چشم غره ای رفت
_ببخشید
_الانم ولش کنید و وسایل حمومشو بزارید اینجا همتونم برید بیرون
همه رفتن بیرون
_جونگکوک! میدونی که قرار نیست بهت اسیب برسونم خب؟
با نگاهی که هیچی توش معلوم نبود بهم نگاه کرد
_مطمعنم که دوست نداری یکی از اونایی که بیرونن ببرنت حموم پس نترس من کاریت ندارم و فقط میخوام بهت کمک کنم
اروم نزدیکش شدم ولی دیدم اون هم اروم اروم داره میره عقب
_جونگکوک خواهش میکنم
و دوباره نزدیکش شدم ولی ایندفعه دویید رفت گوشه اوتاق
ازین کارش شکه شدم
این ادمی که من دارم میبینم عضله ایه و بدنش پر از تتوعه از اب میترسه؟
_جونگ کوک من نمیدونم چه مشکلی با حموم داری ولی مطمعن باش قرار نیست بهت صدمه بزنه خب؟ من هم پیشتم چیزی قرار نیست بهت صدمه بزنه
اروم نزدیکش شدم وقتی دیدم میخواد بره جایه دیگه سریع به سمتش دوییدم و دستشو گرفتم اومد بهم مشت بزنه ولی جا خالی دادم
_امروز دیگه نه. الانم با من میای حموم کسی هم کاری باهات نمیکنه
و کشیدمش سمت حموم تا بردنش تو حموم سریع درو قفل کردمو کلیدو گذاشتم تو جیبم
رفتم سمت وان و ابو طنزیم کردم و منتظر موندم که وان پر شه
وقتی پر شد نزدیک جونگ کوک شدم و کشیدمش سمت وان
تو چشمام میتونستم ترسو ببینم
_جونگ کوک منو نگاه کن
بلخره یه ریکشنی ازش دیدم و تو چشمام نگاه کرد
_من مواظبتم خب کسی قرار نیست بهت صدمه بزنه
اروم تر شده بود
_لباساتو بغیر از باکسرت درار اروم برو تو وان
دیدم که شک داره بنا بر این دیگه اسرار نکردم گذاشتم خودش تصمیم بگیره
اروم رفت تو وان دیدم دستاش دارن میلرزن منم رفتم سمتش و دیتاشو گرفتم ولی سریع دشتاشو کشید عقب و بعدش چشمامو اروم بست منم دیگه حرفی نزدم ولی دیدم بعد شند دقیقه شروع کرد کل بدنش لرزیدن
_ه-هی جونگکوک اروم باش جونگ کوک چشماتو باز کننن
شروع کردم تکون دادنش تا بلکه از این حالت در اد اگر یک ذره دیگه ادامه داشته باشه بهش حمله عصبی دست میده
یه فکری به سرم زد و ابو سرد کردم و سریع پاشیدم به صورتش
چشماش رو یکدفعه باز کرد و شروع کرد به گریه کردن سعی میکرد گریه هاشو نبینم سرش رو گرفتم و چرخوندمش به سمت خودم
_جونگ کوک منو نگاه کن ببین کس دیگه ای نیست اینجا اونا فقط تو ذهنتن پس اروم باش
اروم نزدیکش شدم و بغلش کردم بلکه اروم شه
نفساش اروم تر شده بود ازش دور شدم دیدم دیگه گریه نمیکنه بنابر این منم شروع کردم شستن سرش بعد از اینکه تموم شد رفتم لیفش رو بردارم اما نبود شروع کردم به گشتن کمد ها که یدفه یه بسته سیگار و فندک دیدم برگشتم به سمت جونگ کوک ولی تو وان نبود و یکدفه منو چسبوند به دیوار
_چ-چیکار میکنی؟
و سریع بسته سیگارو ازم گرفت
_میدونی کسه دیگه ای پیداش میکرد چقدر برات بد میشد؟
نگاه سردی بهم کرد و روشو برگردوند
دیدم خیلی ریلکس یه نخ ازشو برداشت و روشنش کرد
_جونگ کوکک اینجا نهه جرت میدن
دیدم هنوز داره میکشه
_جونگ کوک خواهش میکنم نکن خب شب میبرمت تو حیات اینجا اونوقت بکش
و بعدش سریع از دستش سگارو کشیدم و قبل از اینکه خاموشش کنم خودم یه پک کشیدم و سیکارو خاموش کردم و بستش رو گذاشتم تو جیبم
_نمیتونم ریسک کنم و بزارم این اینجا بمونه پس با خودم میبرمش لیف هم پیدا نکردم بیا با دست خودتو بشور تا من برات حولتو بیارم
از حموم رفتم بیرون و به سمت در رفتم در زدم و درو برام باز کردن بهشون گفتم برام حوله بیارن و یکیشون زنگ زد به دانیال تا حوله بیاره
وای واقعا حوصله مزخرفات دانیالو ندارم
بعد چند دقیقه دانیال با یه حوله تو دستش اومد
سریع حولرو ازش گرفتم
_مرسی
تا خواستم درو ببندم اومد تو اوتاق
_دانیال داری چیکار میکنی؟
_این بوی سیگاره؟
خب شت بدبخت شدم
_نمیدونم از چه بویی حرف میزنی
_این قنگ بوی سیگاره نکنه اون حرومزاده سیگار کشیده؟
_اولا درست صحبت کن بعدشم خیر من کشیدم
پوزخندی زد
_تو سیگار میکشی؟
_گوه خوریش به شما نیومده اگرم اجازه بدین من رفع زحمت کنم باید حولرو بدم جونگ کوک
_اوکی برو
_توام از اوتاق گمشو بیرون
_حرومزاده
_نظر لطفته
وقتی از اوتاق رفت رفتم سمت حموم درشو باز کردم به جونگ کوک حولرو دادم و درومدم
بلند گفتم
_جونگ کوک دارم میرم بیرون کار دارم برمیگردم
و بعد رفتم بیرون
.............................................
هاییی چطورین؟
امیدوارم خوشتون اومده باشه و اینکه چون پارت پیش زیاد ووت نداشت این پارت به ۲ ووت برسه اپ میکنم :)

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 23, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

The most distant loveWhere stories live. Discover now