🥢✨| وات د فاک ؟

192 61 118
                                    

لیام پشت میزش نشست و اه خسته ای کشید

- دیشب حتی نتونستم درست بخوابم .. یکی از اعضای هیئت مدیره واقعا ولم نمیکنه !

+ شاید روت کراش داره یا همچین چیزی ؟

جوئل موذیانه گفت و چهره بی حالت لیام باعث شد با صدای نه چندان ارومی بخنده

- اون نزدیک ۶۰ سالشه

+ خب مگه ۶۰ ساله ها دل ندارن ؟؟

جوئل مظلوم گفت و لیام واقعا احتیاج به انرژی ای داشت تا خم بشه ، کفشش رو در بیاره و محکم تو صورت بهترین دوستش بکوبه . ولی فعلا لیام و داشتن هر گونه انرژی با هم توی یه جمله نمیتونستن ظاهر بشن

- بحث کردن بی فایده ست .. چرا اینجاییم ؟

+ چون اینجا دفتر توعه و میخوایم یکم استراحت کنیم

جوئل شونه ای بالا انداخت و با شنیدن اه خسته ی لیام برای دومین بار فهمید که دوست عزیزش واقعا رو مود شوخی کردن نیست

+ خیلی خب .. باید درباره ی مسئله ای باهات صحبت کنم...

- میشنوم

لیام اینبار رسا تر گفت و جو روی مبل صاف تر نشست تا اعتماد به نفس بیشتری برای حرف زدن پیدا کنه

+ من از یکی خوشم میاد .. ولی خب حدسش شاید برات اسون نباشه ؟

- زین ؟

لیام با تعجب و تن صدای بلندتری گفت و حالت صورت جو با اون چشم های درشت و لبهای خط شده رو توی ذهنش ثبت کرد

+ حالت خوبه لیام ؟

- تو گفتی نمیتونم حدس بزنم ..

+ رابطه من با هاکل هم خیلی چنگی به دل نمیزنه چون دوتامون حرف نزدن رو ترجیح میدیم . چرا فکرت به اون نرسید ؟

- خب تو جدیدا با زین خیلی .. بهتری

+ به خدا قسم تو واقعا نابغه ای لیام ! حالا تو چرا اینقدر اشفته ای ؟

- باورم نمیشد اون شخص زین باشه

+ چون نیست !

- خب .. وایسا اون از اعضای رستورانه ؟

+ من تو نیستم لی لی پس نه ولی تو میتونی درباره ش یکم حدس بزنی ..

لیام چرخی به چشم هاش داد و روی صندلیش ولو تر شد : میشناسمش ؟

+ خودش رو نه .. ولی میتونی حدس بزنی

لیام چشم هاش رو ریز کرد و با جرقه زدن چیزی توی  ذهنش خودش رو جلوتر کشید : دختر خانوم آندرسون همسایه تون که میگفتی توی جشن پارسال بهت امار میداد ؟

با خط شدن لبهای دوستش خودش رو عقب کشید و جوئل بعد از نگاه منطقی ای به قاب های روی دیوار دوباره چشم هاش رو سمت دوستش برگردوند

ZettellA ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now