"دینگ"
با شنیدن صدای آسانسور به سختی چمدون سنگینی که پشت سرش بود رو دنبال خودش کشید.با ورودش به سالن دایره ای کوچیکی، دسته ی چمدون رو ول کرد و با کنجکاوی سرک کشید.
با دیدن میز متوسطی که با فونت عجیب غریبی روش "اطلاعات" نوشته شده بود راهش رو به اون سمت کج کرد.با دیدن دخترزیبایی که معلوم بود اون هم اهل شرق آسیاعه، با صدا گلوش رو صاف کرد:"امم...ببخشید خانم..."
×"دختر"
_"چی؟"
دختر پشت میز همینطور که بدون هیچ خنده یا عشوه ای جدی تو چشماش زل زده بود، ادامه داد:"گفتی خانم...اینجا فرق بین خانم و دختر خیلیه پسر...من هنوز دخترم و اسمم وِندی عه."
~Wendy~
❥𝓡𝓮𝓭 𝓥𝓮𝓵𝓿𝓮𝓽❦
بدون توجه به دهن باز مونده پسر رو به روش سرتاپاش رو نگاه کرد و زیرلبش چیزی گفت که باعث شد پسر رو به روش پاهاش رو به هم نزدیک کنه و لبخند پر استرسی بزنه:"من جئون جونگ کوکم.دیشب تونستم یه اتاق رزرو کنم. میخواس..."
دختر بدون توجه به بقیه ی حرفاش از سرجاش بلند شد و با تکون دادن انگشت اشاره و وسطش بهش اشاره کرد که دنبالش بره.
جونگ کوک با دیدن باسنش و رون هایی که حتی از شلوار نسبتا گشادش پیدا بود و اندامش تو نیم تنه ای که پوشیده بود آب دهنش رو قورت داد. لعنتی...این دختر زیادی عالی بود...فقط شاید یکم خشن بود؟
وندی که دید پسر قد بلند همچنان اونجا ایستاده اخمی کرد و صداش زد.
جونگ کوک با شنیدن اسمش سریعا دنبالش رفت.
موقعی که کنار دختری که وندی معرفی شده بود توی آسانسور قرار گرفت نفسی کشید که بوی تلخ و سردی دماغش رو پر کرد.
اینطور که کوک استنتاج کرده بود اگه به خاطر موهای بلند و صد البته بالاتنش نبود اون باید پسر میبود!
با شنیدن صدای ظریفش که به قشنگی کلمات انگلیسی رو ردیف میکرد حواسش بهش جلب شد:"اتاقت طبقه ی سومه،221B.
YOU ARE READING
𝐇𝐚𝐳𝐞𝐥𝐧𝐮𝐭 𝐁𝐫𝐚𝐢𝐧𝐲(ʘᴗʘ✿)
Random𝐈 𝐝𝐨𝐧'𝐭 𝐤𝐧𝐨𝐰 𝐰𝐡𝐚𝐭 𝐭𝐨 𝐬𝐚𝐲 𝐩𝐭.𝟒 نام و نام خانوادگی📝: مغز فندقی (Hazelnut Brainy)🌰 گل سر سبد🌼: کوکمین🐣🐰 با حضور ویژه📸: ویهوپ🐯🦄 + وِندی (ردولوت)🐿 توضیحات تکمیلی📌: داستان از اونجایی که شروع میشه که کوک با جیمین شی -مغز بزرگ...