4

295 45 3
                                    


Ati's pov:

با استرس شدیدی که گرفته بود ..‌پشت تهیونگ شروع به حرکت کرد ...هنوز چند قدم بیشتر نرفته بود که تهیونگ ایستاد و به سمتش برگشت...

همون طور که نگران بود باز از چی بی خبره یهو دستش گرم شد... کیم تهیونگ دستش و به آرامی فشرد... بلکه استرسی که به طور ناگهانی بهش وارد شده بود کم بشه...

آب دهنش و قورت داد و اون هم به آرومی دست تهیونگ و فشرد ...باهم به سمت عمارت قدم برداشتن .... خدمتکار ها تعظیم کوتاهی کردن... کوک با خودش فکر کرد که واقعاً این جی سوک احمق با خودش چی فکر کرده که حتی خودش به استقبال مهمان ها و حتی شاید شریک آینده اش نیومده؟ یک جور قدرت نمایی؟

با صدای بم و جذابی نگاهش به سمت پسر قد بلند و جذابی که در نگاه اول چشمان درشتش آدم و مجذوب خودش می کرد جلب شد

«اوه اون حتما باید پارک چانیول باشه برادر زاده جی سوک»جونگ کوک با خودش فکر کرد.

@خیلی خوش آمدید اقایون ..
و سرش و به نشونه احترام کمی خم کرد.. که باعث نیشخند جونگ کوک شد .

تهیونگ هم لبخند کمرنگی زد ..که حتی مشخص نبود و به نشونه احترام سرش و کمی خم کرد ..جونگ کوک هم برای اینکه دهن تهیونگ بسته بمونه و بعدا بهش غر نزنه احترام گزاشت.

اون مرد که هنوز هم خودش و معرفی نکرده بود لبخند بزرگ و درخشانی زده بود ...جوری که اگر کوک اون و تو خیابون میدید عمرا به ذهنش خطور میکرد که این فرد چه قدر می‌تونه بی رحم باشه.

@اوه ...من خودم و معرفی نکردم... من پارک چانیول هستم ...برادر زاده پارک بزرگ... متاسفم ایشون خودشون نتونستن حضور پیدا کنند... کار فوری براشون پیش اومد...شما باید کیم تهیونگ باشید درست میگم؟

_ خوشبختم ...مشکلی نیست... امیدوارم بتونیم عصر با ایشون ملاقات داشته باشیم....بله من کیم تهیونگ هستم.

@منم از آشنایی با شما خرسندم... یونگی از هوش و ذکاوت شما تعریف زیادی کرده... هرچند خودش هم نتونسته از نزدیک با شما همکاری کنه.

تهیونگ نیشخند کوچیکی زد و سرش و به نشانه احترام کمی خم کرد ...نگاه چانیول سمت جونگ کوک کشیده شد و با لبخندی که جونگ کوک متوجه دلیل اون نمیشد لب زد

@و شما کیم جونگ کوک... پسرخاله و نامزد آقای کیم درست میگم؟

جونگ کوک که از شنیدن فامیلی تهیونگ کنار اسمش کلافه شده بود ...سعی کرد چیزی بروز نده ...پس لبخند کوچیکی زد و سعی کرد قیافه معصوم و بی گناهی که برای هیونگاش استفاده میکرد و به خودش بگیره.

+بله همینطوره ...آقای پارک ...امیدوارم بتونیم شراکت خوبی داشته باشیم.

تهیونگ که از صدای جونگ کوک که به طرز عجیبی لطیف شده بود... تعجب کرد به سمت کوک برگشت... محض رضای فاک ...اون فقط میدونست اون توله خرگوش معصومی که انقدر بی گناه به نظر میرسه در واقع خود شیطان.

@اوه منم امیدوارم ...راستش نمی‌دونستم قرار همچین شریک زیبایی داشته باشم ...وگرنه سعی میکردم مقدمات بیشتری فراهم کنم.

تهیونگ اخم کوچیکی روی پیشونیش نشست ...درواقع چانیول داشت خیلی غیرمستقیم با جونگ کوک لاس میزد و اون احمق همچنان با لبخند بهش نگاه میکرد

تهیونگ نمی خواست مشکلی برای مأموریت پیش بیاد و همینطور اون پسر... هرچی نباشه اون ها بین یه مشت خلافکار و قاچاقچی بودن ...سرفه کوتاهی کرد و با صدای سردی لب زد

-چانیول شی ...من و نامزدم خیلی خسته ایم ...امکانش هست تا وقتی مستر پارک تشریف بیارن ما استراحت کنیم؟

چانیول هول شده حرکت کرد

@البته البته.. متاسفم ...حواسم نبود ...راه زیادی اومدید... ما برای شما اتاقی آماده کردیم.. تا اونجا اقامت داشته باشید ...هرچیزی نیاز بود کافیه به خدمتکار ها بگید تا براتون فراهم کنند.

به سمت طبقه بالا حرکت کردن و در اتاق سفیدی و باز کردن ... جونگ کوک که خیلی خسته بود بی توجه به تهیونگ و چانیول که باهم حرف میزدن وارد اتاق شد... چمدون ها از قبل داخل اتاق بودن... پس بی حرف به سمت اون ها حرکت کرد تا لباس برای خودش برداره و به حموم بره ...تهیونگ در اتاق و بست و بی حرف شروع کرد به بازرسی کردن اتاق... اون اول باید مطمعن میشد شنود یا هرچیزی داخل اتاق نباشه ....هرچند یونگی از قبل اطمینان داده بود بعد از مطمعن شدن از امنیت اتاق لباس راحتی پوشید....

روی تخت دراز کشید ...صدای آب از داخل حمام میومد ...سعی کرد به اینکه قرار با پسر روی یه تخت بخوابن فکر نکنه ‌‌..هرچی نباشه اون دختر نبود که بخواد لوس بازی دربیاره که روی تخت نمیخوابن‌‌.‌‌... تو همین فکر ها بود که خواب اون و در آغوش گرفت.

gray heartWhere stories live. Discover now