Part 3 (KookMin)

43 6 0
                                    


شب شده بود و دیر وقت بود. پشت میزم نشستم و تلفن رو از توی کشوی مخفی بیرون کشیدم و تماس گرفتم .

جیمین: معامله امشب رو خودم میرم.

جیکوب: مطمئنید قربان؟

جیمین: آره به راننده بگو بیاد دنبالم ساعت 2 منتظرشم ساعت 3 باید سر معامله باشم .

جیکوب: بله قربان .

تلفن رو قطع کرد و دوباره سر جاش برگردوند. تلفن دیگه ای رو برداشت و به سمت کمدش رفت .یه دست کت و شلوار مشکی برداشت و پوشید موهاش رو به سمت بالا زد و حالت داد .

ساعت مچیش رو پوشید و مطمئن شد که سلاح روش درست کار میکنه. عینک فیکش رو زد و کفشاش رو پوشید. توی آینه نگاه آخر رو به خودش انداخت .

کیفش رو برداشت و به دفترش رفت. مدارک لازمه رو توش گذاشت و به سمت پایین رفت و وقتی از در خارج شد دید رانندش اونجاست .

راننده پیاده شد و در رو براش باز کرد و جیمین داخل ماشین نشست .

جیمین: میدونی که مکان قرار کجاست؟ راننده:

بله قربان .

جیمین: خوبه پس زودتر بریم.

راننده سری به نشونه تایید تکون داد و به سمت مکان مورد نظر حرکت کرد. توی راه جیمین دوباره کاغذارو بیرون آورد. اعداد و ارقام رو برای بار دیگه ای چک کرد .

لبش رو به دندون میکشید و اخماش توی هم بود .از توی در ماشین سودا رو برداشت و درش رو باز کرد نیاز داشت که خواب به سرش نزنه .

کمی ازش رو نوشید و دوباره به برگه ها خیره شد .

راننده: تا 5 دیقه دیگه میرسیم جناب پارک .

جیمین: خوبه

جیمین برگه هارو داخل کیف برگردوند و رسیدن. راننده در رو برای جیمین باز کرد و جیمین پیاده شد .

دو ماشینی که بادیگارداش بودن هم پشت سرشون ایسادن و 4 نفرشون پیاده شدن .

وکیل خانواده پارک هم پیاده شد و به سمت جیمین رفت .

وکیل: سلام قربان .

جیمین: بریم. برگه ها همراهته؟ وکیل: بله همه رو آوردم .

جیمین: برگه هایی که دست منم بود آوردم .

جیمین کیف رو به دست وکیل داد و اون هم نگاهی به برگه های داخلش انداخت و وقتی از همه چیز مطمئن شدن جیمین به سمت بادیگارد ارشد رفت و اسلحه جدیدی که براش گرفته بودن رو ازش گرفت .

نگاهی بهش انداخت و توی کمر شلوارش گذاشت .

جیمین: عالیه.

همه پشت سر جیمین به سمت خونه حرکت کردن و تا به در رسیدن قبل از در زدن در عمارت سیاه رنگ و قدیمی با صدای جیری باز شد .

Blood is thicker than Water (KookMin)Where stories live. Discover now