Part 12

18 2 0
                                    

لیسا نگاهی به جیسو و جنی که بهش خیره شده بودن انداخت و لبخندی زد و خواست حرفی بزنه که همون تاکسی که رزی رو سوار کرده بود بهشون نزدیک شد و رزی با پیاده شدن تاکسی به طرف لیسا دویید .

لیسا که فکر میکرد میخواد بغلش کنه با خوشحالی دستاشو برای بغل کردنش باز کرد ولی رزی با یه حرکت لیسا رو محکم زمین زد و با بغض لب زد : باهات قهر میکنم و تا یه هفته هم باهات حرف نمیزنم ..

لیسا با خنده گفت : میدونستم دیونه ای ولی نه تا این حد که عشق خودتو بزنی ..

رزی روش نشست و با بردن صورتش کنار گوش لیسا لب زد : ولی خیلی ناراحتم کردی؛ نمیدونی چقدر برات گریه کردم و چه حالی داشتم ..

کمی صورتشو ازش فاصله داد و ادامه داد : پس چرا بهم نگفتی هوم ؟!

لیسا همینجوری روی زمین توسط رزی اسیر شده بود
با یه حرکت رزی رو انداخت تو بغلش و جواب داد : اونوقت اندرو شک میکرد؛ معذرت میخوام عشقم که بازم باعث ریخته شدن اشکات شدم ..

بوسه ای روی گونه اش گذاشت و ادامه داد : میتونی منو ببخشی ؟! ..

رزی که از اینکه همشون یه بازی بود و از اینکه الان خیالش از پیش لیسا بودن راحت شده بود لبخندی
از ذوق روی لباش نشست و آروم جواب داد : اوهوم .

جیسو بهشون نزدیک شد و با گفتن " شب میریم کنسرت رزی " نگاهی به جنی انداخت و بعد نگاهشو
به لیسا داد و ادامه داد : ما رزی رو برمیگردونیم به خوابگاهش لیسا تو هم برای امشب آماده شو چون رزی کنسرت داره ها ..

رزی با حرف جیسو با عجله از روی لیسا بلند شد و روبه جیسو لب زد : من باید خیلی زود برگردم خوابگاه چون تمرین داریم برای اجرای امشب ..

لیسا هم بلند شد و با گفتن " من میرسونمت " دست رزی رو گرفت و خواست با موتور اونو به خوابگاهش برسونه که جیسو جلوشو گرفت و با نزدیک شدن بهش آروم جوریکه رزی حرفشو نشنوه گفت : ما حواسمون به رزی هست تو برو برای امشب تدارک ببین یادت رفته که امشب براتون خاصه ؟؟! ..

لیسا یهو که متوجه حرفای جیسو شد هول کرد و لب زد : امم چیزه رزی تو با جیسو و جنی برو منم یه کار ناتموم داشتم تازه یادم اومد شب میبینمت عشقم ..

رزی : ولی ..

نتونست حرفشو بزنه که لیسا سوار تاکسی شد و رزی رو با کلی سئوال تو ذهنش تنها گذاشت . رزی با چهره ای ناراحت همراه جیسو و جنی برگشت به خوابگاهش و برای اجرای امشبش آماده شد ولی بخاطر رفتن یهویی لیسا بدون هیچ توضیحی بازم اونو تو فکر فرو برد .

وقتی اجراشون شروع شد با لبخند مصنوعی که روی لباش بود شروع کرد به رقصیدن و خوندن روی سکوی کنسرت که همون لحظه با قطع شدن موزیک اجراشون و خاموش شدن چراغا توجه همه به سمت تنها نوری که از روی یکی از صندلی های تماشاچی ها بود؛ رفت اون دختر آروم آروم از پله ها داشت به سمت صحنه میرفت و همه هم نگاش میکردن .

رزی با دیدن چهره اش چشماش خیس شد و لبخندی
از ذوق روی لباش نشست باورش نمیشد که لیسا الان اینجا بین همه ی طرفداراش غافلگیرش کرده آروم و همونجوری که به لیسا که داشت بهش نزدیک میشد نگاه میکرد لب خونی کرد : دوست دارم .

لیسا پایین سکوی کنسرت بین تماشاچی ها ایستاد
و در حالیکه داشت به روی صحنه میرفت میکروفونشو روشن کرد و گفت : یه روزی دقیقا همین روزا یه دختر با چشمای درخشانش عاشق دختری شد ولی همون دختری که عاشقش شده بود ردش کرد و حتی سعی کرد خودکشی کنه ..

هم گروهی های رزی با ذوق داشتن به لیسا و رزی نگاه میکردن و براشون خوشحالی میکردن و همینطور فن هایی هم که اونجا توی کنسرت حضور داشتن ساکت نشسته بودن و به حرفای لیسا که دختر مورد توجه همه بود گوش میکردن .

لیسا روی صحنه رفت و همونجا کمی ایستاد و با خیره شدن به جمعیت زیادی که حضور داشتن لبخندی زد و ادامه داد : ولی اون دختر بازم از عشقش دست نکشید حتی بهتر بگم سال ها با وجود تحمل کردن درد های دختری که دوسش داشت بازم از حسی که بهش داشت دلسرد و یا به فکر تنها گذاشتنش نشد ..

به رزی نزدیک شد و روبه روش ایستاد و همون لحظه یهو آتیش بازی داخل آسمون هم به صدا در اومد و آسمون تیره رو روشن و درخشانتر کرد؛ رزی به آسمون خیره شد و اون قلب هایی که توی آسمون میدرخشیدن رو دید از تعجب دستاشو گذاشت روی دهنش چون حتی یادش نبود که امرو...

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou télécharger une autre image.

به رزی نزدیک شد و روبه روش ایستاد و همون لحظه یهو آتیش بازی داخل آسمون هم به صدا در اومد و آسمون تیره رو روشن و درخشانتر کرد؛ رزی به آسمون خیره شد و اون قلب هایی که توی آسمون میدرخشیدن رو دید از تعجب دستاشو گذاشت روی دهنش چون حتی یادش نبود که امروز سالگرد عشقشون بهم بود ولی لیسا هنوزم یادش مونده بود .

رزی دستای لیسا رو گرفت و محکم بغلش کرد در
حالیکه اونا همدیگه رو بغل کرده بودن شخصی از دور که خودشو به یکی از کارکنان اونجا تغییر قیافه داده بود میکروفونی که روی لباسش بود رو به دهنش نزدیک کرد و آروم لب زد : قربان اونا رو زیرنظر گرفتم؛ فکر کنم بخاطر چیزی جشن گرفتن ..

همون شخص با دیدن بقیه کارکنا خودشو از قصد مشغول کار کرد و همینکه تنها شد ادامه داد : هویت همشون شناسایی شده اونا گروه سیاهن قربان .

_________________________________________

سلام قشنگا امیدوارم که این پارت هم براتون جذاب بوده باشه 😍😎
بنظرتون اون شخص کی میتونه باشه ؟ 🙊

black group 🖤Où les histoires vivent. Découvrez maintenant