part 7

579 105 14
                                    

"امگا دزد"

نامجون چشم های سرگردونش رو به صورت امگایی داد که با لبخند زیبایی در حال خوندن یک کتاب بود.دستی به صورتش کشید و همزمان آه غمگینی از بین لب هاش بیرون اومد.آلفا با خشم پسرک رو می چزوند و بخاطر رد کردن امگاش همیشه در حال چشم غره رفتن بود اما در واقع نمی شد گفت که کیم نامجون امگاش رو رد کرده در واقع مسئله این بود که اونا برای اون زمان نمی تونستن کنار هم باشن و بعد از اون امگا بود که فاصله گرفت و تنها زمان هایی که قرار بود بحث جدی در مورد کار باشه به آلفا نگاه می کرد و بین همه ی این ها چیزی که بیشتر آلفا رو عصبی می کرد قایم شدن گرگ زیبا بود که حتی با وجود حس کردن رایحه ی قوی و نرمش نمی تونست چشم های زیباش رو ببینه و یا حتی رد شدن آهسته ی نسیم رو بین خزه های زیبای گرگ ببینه.

جین با حس کردن نگاه های نامجون پوزخندی زد "کیم نامجون کارت تمومه ببین چجوری پدرتو درارم" در نهایت با لبخند شیطانی به گرگش چشمکی زد و گرگ هم دمش رو با ناز تکون داد.قرار نبود فراموش کنه زمانی که کیم بهش گفته بود نمی تونن با هم باشن و گرگ بی چاره اش چقدر اذیت شد و حالا مطمئنا پس از تلاش های بی شمار امگا رو راضی به همکاری کرده بود و حالا مثل اینکه امگا کاملا راضی بوداز چزوندن آلفای قدرتمندش.

_به نظرت تهیونگ قبول می کنه بیاد؟

_کوک رفت راضیش کنه احتمالا قبول کنه

نامجون ابروهاش رو بالا انداخت و سوالی به پسر نگاه کرد.

_متوجه نشدی جفتن؟

_ها؟

جین متاسف سرش رو تکون داد و از حالت نیمه دراز کشش خارج شد و نگاه سردش رو به آلفا داد.

_گرگ کوک داشت هرکاری برای جلب توجه امگاش به کار می گرفت بعدشم امگا بهش بی توجهی می کرد وقتیم رایحه ی امگا تلخ شد ندیدی کوک چجوری پرید از سرجاش و دنبالش رفت؟

_آها

جین آهی کشید و از سر جاش بلند شد.

_به هر حال فعلا باید صبر کنیم من میرم استراحت کنم.شب بخیر

نامجون فقط سرش رو تکون داد و توی دلش مراقب باشی رو هم اضافه کرد.با خروج امگا خودش رو روی مبل پرت کرد.

_اون خیلی زیباست ولی اگه متوجه تلاش های گرگ کوک شد تلاش های منم میبینه؟!

 
__________________
 

هوسوک کیسه ی یخ رو سمت جئون پرتاب کرد که گردوی خسته متوجهش نشد و کیسه محکم توی سرش خورد.کوک با چشم های عصبی سرش رو بالا آورد و نگاهش رو به هوسوک داد که لبخند ملیحی زده بود.

_باهام مشکل داری نه؟

_آره.خوشم ازت نمیاد گردو

کوک چشمی چرخوند و هوسوک با آرامش رو به روش جا گرفت و در همون حین فشفشه رو هم توی بغلش محکم فشار داد و صدای جیغ بچه رو درآورد.کوک نگاهش رو به اون بچه داد و "امگا دزد" رو برای گوگرد تپلی زمزمه کرد و تنها جواب پسرک نگاه مسخره ای به کوکی گردویی بود.

Kamomiru | kookvWhere stories live. Discover now