12

280 61 75
                                    

___یونگی ویو___

روی صندلی نشستم و ماسک روی صورتم رو برداشتم. نقشه‌ی روی میز رو باز کردم و رو به نامجون گفتم :

_ نامجونا دو نفر از افسران مورد اعتمادت رو مامور کن نذارن هیچ کس تا پنجاه متری این چادر بیاد. زود هم برگرد تا جلسه رو شروع کنیم.

نامجون بیرون رفت. پس رو به ژنرال شین ادامه دادم :

_ خب چند نفر نیرو داریم ژنرال؟

= پنج هزار نفر ولیعهد. ما بهترین افرادمون رو...

حرفش رو قطع کردم :

_ چییییی؟ بهترین افراد رو آوردی و قصر رو خالی گذاشتی؟ نگفته بودم بهترین ها باید محافظت از قصر رو به عهده داشته باشن؟

با ترس بزاقش رو قورت داد و جواب داد :

= همین رو داشتم عرض میکردم. بهترین افراد رو توی قصر گذاشتم اما باز هم افرادی رو انتخاب کردم که هر کدوم میتونن با ده نفر به راحتی بجنگن.

_ خب خوبه.

نامجون داخل اومد و در حالی که مضطرب بود، نشست و گفت :

* امنه.

به تپه های روی نقشه اشاره کردم و توضیح دادم :

_ نیرو های دشمن تا پشت این تپه ها پیشروی کردن. پس باید هدف بعدیشون شهر پیونگ یانگ باشه.

همه تایید کردن.

_ اما کاملا اشتباه میکنید. اونها دقیقا میخوام ما رو گمراه کنن. هدف اونها دهکده ی نوسانه. این دهکده منابع طبیعی زیادی داره و اونها رو از حمل تدارکات زیاد از کشور خودشون بی نیاز میکنه. از اون گذشته مردان جنگی این دهکده توی تمام کشور زبانزد هستن. میخوان اون نیروها رو تحت سلطه ی خودشون بگیرن و قوی‌تر از قبل به ما حمله کنن.

ژنرال شین پرسید :

= پس باید قبل از رسیدنشون به دهکده ی نوسان غافلگیرشون کنیم؟

‌_درسته. اما باید مراقب جاسوسانشون هم باشیم. اصلا به همین دلیل هم من با ماسک تمام راه رو اومدم. ما باید به دو گروه تقسیم بشیم. بهترین نیرو ها رو به طور مخفیانه تجهیز میکنیم و در قالب یک گروه تجاری با ریاست من به سمت دهکده ی نوسان حرکت می‌کنیم. یکی از شما هم لباس من رو میپوشه و با بقیه ی ارتش که اکثرا سوارکاران هستن به سمت شهر پیونگ یانگ حرکت میکنه.

نامجون هیجان زده گفت :

* پس ماسک زده بودی که بعدا هر کسی که لباست رو پوشید با چهره اش شناسایی نشه.

_ بله. اما همه چیز همینجا تموم نمیشه. اونها قطعا به گروه تجاری ساختگی ما حمله میکنن. تدارکات بیشتر برای اونها تنها راه تضمین پیروزیشونه پس حتی از یک گروه تجاری هم نمیگذرن. ما باهاشون مقابله میکنیم اما تعدادمون کمه و نمیتونیم به طور کامل از پسشون بر بیایم ، زمان شروع درگیری گروه دوم که اکثرا سوارکار هستن و میتونن سریع به ما برسن هم باید ناگهان تغییر جهت بدن و به کمک ما بیان.

✧⁩✧⁩ goddess of love ⁦⁦✧⁩✧⁩Where stories live. Discover now