(4)

1.3K 169 31
                                    

با اعضا از کمپانی بیرون اومدیم با شنیدن صدای منیجر کنارمون بهش نگاه کردیم.
! تمرین رقص هاتون دیگه توی کمپانی نیست، امروز هم فقط برای اشنایی بود، لوکیشن سالن جدیدتون رو به لیدرتون میفرستیم.
همه باهم سری تکون دادیم و وارد ون شدیم.
روی صندلی نشستم و منتظر شدم بقیه هم بشینن.
با نشستن تهیونگ کنارم به سمتش چرخیدم و سرم و روی شونه های پهنش گذاشتم.
با لحن جدی ای رو بهم گفت
×خسته ای
+اره
هوومی گفت و دستشو اروم از پشتم رد کرد و اون یکی دستش رو هم از جلوم رد کرد و دست هاشو دور شونه هام قفل کرد و منو توی بغلش گرفت.
#هوسوک انقد وول نخور بزار کنارت بخوابم
=ایشش باشه
فقط حرف های اعضا به گوشم میرسید و کم کم حرف هاشون برام گنگ شد و به عالم خواب رفتم.

****

با حس تکون خوردنم توسط کسی بین پلک هام فاصله انداختم و سعی کردم چهره فرد مقابلم رو تشخیص بده.
با واضح شدن دیدم و دیدن چهره تهیونگ با نگاه گنگ بهش چشم دوختم
×نمیخواید بیایی داخل؟
+مگه الان کجام؟
×تو بغل من.
با شنیدن این حرفش نگاهی به خودم انداختم و با دیدن اینکه روی تهیونگ لم دادم و سرم روی سینشه سریع ازش جداشدم.
با خجالت سعی کردم خودمو توجیح کنم.
+ا.. اخه میدونی خیلی جام راحت و نرم بود
ابرویی بالا انداخت
×خب دیگه چی؟
با فهمیدن اینکه چی گفتم سریع سعی کردم جمعش منم
+نه نه یعنی راحت نبود، چرا راحت بود ولی نرم نبود، نهههه یعنی نرم هم بودا ولی خب من چ.. چیزه یعنی چیز، همی..
×باشه باشه فهمیدم اصلا راحت نبودی تو بغلم ولی اگه دلت نمیخواد برگردی کمپانی بهتره پایین شی.
با تموم شدن حرفش خودش بلند شد و به سمت در رفت
سریع بلند شدم و پشت سرش راه افتادم.

***

با وارد شدنمون به سوییت اعضا هرکدوم طرفی ولو شده بودن و جین هم توی اشپزخونه بود.
سریع به سمت مبل رفتم و خودمو کنار نامجون پرت کردم و سرم و گذاشت رو پاهاش.
انقد خسته بودم که توجهی به خجالتم نکرد.
با نشستن دست هاش توی موهام لبخندی زدم و کم کم به خواب رفتم.

***

با حس نوازش دستی روی پوست صورتم اروم چشم هامو باز کردم و صورت جونگکوک رو رو به روی خودم دیدم.
هوومی کردم که نیم نگاه کوتاهی بهم انداخت و بعد بلند شد.
_جین هیونگ گفت بهت بگم بیایی واسه شام.
سری تکون دادم و بعداز کنار زدن موهام از جام بلند شدم.
نگاهی به کنارم انداختم و با دیدن کوسن زیر سرم تعجب کردم.
مگه من روی پاهای نامجون نخوابیدت بودم؟؟؟
بیخیال شونه بالا انداختم
شاید خودشو کنار کشیده و کوسن مبل رو زیر سرم قراره داده.

با رسیدن به اشپز خونه و با دیدن همه اعضا که دور هم جمع شدن لبخندی زدم.
به سمت میز رفتم و صندلی خالی کنار یونگی و جین رو کشیدم و نشستم.
*خب خب این شامتون خواهشا سریع کوفت کنید و برید بخوابید جون فردا صبح زود باید بلند شید واسه تمرین.
همه باهم سری تکون دادیم ث مشغول خوردن شام خوشمزه رو به رومون شدیم.

______________________________
انقد دوستتون داشتم که براتون یه پارت دیگه هم اماده کردم.
حمایت نکنید ادامه پارت نمیزارم خودمم قهر میکنم😂
بچها هول شدن جیمین خیلی باحاله.
بچم خوابش بیاد هیچی براش مهم نیست😂
پارت های بعدی از زبون اعضا هم مینویسم
قراره خیلی هیجانی بشه.
دوستتون دارم حمایت فراموش نکنید
کامنت و ووت فراموش نشه
«بدون ادیت»
Love you

"sweet dream"Onde histórias criam vida. Descubra agora