10

44 16 8
                                    

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●

من هیچ چیزی ندارم ، فقط خانواده دارم .
و اون خونه ی گرم و آدم هایی که با من و در کنار من هستن برام کافیه .

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●

اینکه شب قشنگی داشته رو هیچ جوره نمیتونه نقص کنه و اینکه بهش خوش گذشته روهم .

حتی تولدش رو یادش نمونده بود ؛
همیشه فکر میکرد زاد روزش و مثل هرسال با لیام جشن میگیره و شاید پدر و مادرش هم میومدن اما سوپرایز جدید با آدمهای جدید ، توی برنامش نبود .

حضور مالیک ها و شوخی های گاه و بیگاهشون و رفتارهایی که بیشتر به بچه های بیش فعال شباهت داشت باعث شده بود که همه موضوعات رو فراموش کنه و فقط از جشن کوچکی که برای اون ترتیب داده شده بود لذت ببره .

اونقدرهام عاشق راجر مالیک نبود که بخاطرش دچار شکست عشقی بشه و دیگه نخواد ببینتش!
درسته که پای یک علاقه بزرگ در میون بود اما ، هنوز اونقدرها عمیق نشده بود که بخواد آسیبی بهش بزنه .
بنظرش اون پسر به عنوان یک دوست خوب هم میتونه همیشه در کنارش باشه و این هم کافیه!
جشن تولدش این بار برخلاف همیشه تا نیمه های شب طول کشید و این ها همش بخاطر برنامه ها و سوپرایزهای متعددی بود که به گفته ی لیام ، حاصل تلاش گروهیِ زاجریامه !

پانتومیم بازی کردن های با خندشون ، دیدن فیلم های احمقانه ی دوره دبیرستان پسرا ، تعریف کردن خاطرات بامزشون ، تبدیل کردن خونه به خونه ی حبابی توسط اون دستگاه حباب ساز ، و مورد علاقه ترین بخشش اون پیناتای اسب تک شاخ بود که به سقف آویزونش کرده بودن !

این شب هم جزو خاص ترین خاطرات و دقایق عمرش حساب شده بود و حالا ، لئو پین دیگه وارد دومین دهه از زندگیش شده بود .

ریخت و پاش های زیادشون قابل جمع کردن نبود پس اونا تصمیم گرفتن فردا یه فکری براش بکنن . برای الان فقط نیاز به استراحت داشتن .
زین ، لیامی رو که موقع فیلم دیدن به خواب رفته بود با خودش به اتاق برد و راجر همچنان روی تک مبل توی سالن نشسته بود .

بنظر میرسید قصد داره که بمونه پس لئو هم تصمیم گرفت برای خوابیدن به اتاقش برگرده اما ، نیاز بود که بخاطر امشبش و کادوی باحالی که ازش گرفته بود تشکر کنه ؛
پس با کمی مکث به طرفش میره و در فاصله ی نسبتا کمی ازش میایسته .

+ بابت امشب و کادوت ممنونم

لبخندی روی لبهای راجر میشینه و از جاش بلند میشه .

_ نیازی به تشکر نیست عزیزم همش برای تو
خیلی خوابت میاد ؟

با لبخند سرش رو تکون میده و بدنش رو میکشه .

Depend on it Where stories live. Discover now