چند دقیقه به پایان کلاس مونده بود که بغل دستی کیونگسو، نامهای روی میزش انداخت و به اون سمتِ کلاس اشاره کرد. کیونگسو به بکهیون نگاه کرد و پسر وقتی متوجه شد، بهش چشمك زد.
سهون برگه رو از روی میز برداشت و پچپچ کرد:"نامهی عاشقانهست؟"کیونگسو برگه رو از دست سهون قاپید و زیر میز بازش کرد:《هی کیونگ! دوست داری عضو اکیپ ما بشی؟ تو جذابتر از چیزی هستی که فکر میکنی. بعد از اینکه زنگ خورد، بیا توی راهرویی که نزدیك استخره. امروز اونجا تمرین دارم. بوس بوس.》
زنگ به صدا دراومد؛ کیونگسو از جا بلند شد و نامهی بکهیون رو توی جیبش چپوند. اونطور که فهمیده بود اکیپ جونگین و بکهیون دلِ خوشی از هم نداشتن به هیچ عنوان قصد نداشت وارد اینجور جریانات بشه. اما بکهیون از اون دسته آدمهایی بهنظر میرسید که بهتر بود به عنوان دوست باهاش رو به رو میشد تا دشمن.
جونگین با انگشت اشاره به شونهی کیونگسو زد:"دوست داری توی یکی از انجمنها عضو شی؟" و بروشور کوچکی رو سمتش گرفت:"توی این اسم تمام انجمنها و مسئولینش نوشته شده. میتونی انتخاب کنی." و کیفش رو برداشت و همراه سهون از کلاس بیرون رفت.
جونمیون سرك کشید تا بروشوری که دستِ کیونگسو رو ببینه:"میتونم ازش عکس بگیرم؟"
کیونگسو با بیتفاوتی برگه رو به جونمیون داد:"مال خودت. من دلم نمیخواد عضو انجمنها بشم. فقط یه سوال، میدونی استخر کجاست؟"
جونمیون لبخند بیحالی زد:"منم دارم میرم استخر، همراهم بیا." و همونطور که سرگرم بروشور بود، از کلاس بیرون رفت.
کیونگسو درحالیکه کنارش راه میرفت، با کنجکاوی پرسید:"تو شنا میکنی؟"
جونمیون بروشور رو تا کرد و توی جیب شلوارش گذاشت:"باید ببینم جز سه شنبه، چه روزهایی تمرین دارن. میترسم با تمرین بسکتبال تداخل داشته باشه."
کیونگسو گوش تیز کرد و تونست صدای آب و جیغ و داد بچهها رو بشنوه:"پس ورزشکاری. "
جونمیون خندید و دندونهای خرگوشی و سفیدش رو به نمایش گذاشت:"نمیشه گفت ورزشکار. کیلومترها با ورزشکار بودن فاصله دارم."
کیونگسو در رو باز کرد و بوی کلر خورد توی دماغش:"پس چرا اینجایی؟"
قبل از اینکه جونمیون جواب بده، در رختکن باز شد و ییشینگ با خنده بیرون اومد:"شیطنت نکن مینسوك، بیا برو سر کلاست."
مینسوك سطلی که دستش بود رو تکون داد:"میتونم تا دمِ دفتر مدیر همراهیت کنم و ببینم که همینجوری با مایو و خیس میندازنت بیرون."
کیونگسو نگاهی به جونمیونی که با صورت سرخ به ییشینگ زل زده بود انداخت:"متوجه شدم."
- "چی رو متوجه شدی کیونگ؟"
کیونگسو و جونمیون به سمت صدا چرخیدن و کیونگسو زودتر به خودش اومد:"سلام بکهیون. گفته بودی بیام اینجا."
بکهیون لبخند شیرینی زد:"آره. دوست داری شنا کنی؟ اینجا استخر خوبی داره."
جونمیون سعی کرد بدون جلب توجه از کنار بکهیون و کیونگسو رد شه، اما ییشینگ متوجهش شد و با چند قدم بلند به سمتش اومد:"هی جونمیون، برای تیم شنا اینجایی؟" و دستش رو روی شونهش گذاشت:"برو رختکن و حاضر شو. مینسوك که بره منم میام." و به بکهیون اشاره کرد:"بیون، تو هم برو سر کلاس. کیم، پارك و ایم نمیان استخر؟"
بکهیون نگاهش رو روی نیمتنهی برهنهی ییشینگ چرخوند:"چانیول میاد، ولی بقیه نه. کیونگسو هنوز تصمیم نگرفته و جونگده اومده بدرقهی من، سرگروه جانگ." و به پسری که بدون حرف کنارش ایستاده بود اشاره کرد.
ییشینگ لبخند زد:"پس مینسوك و کیم باهم میرن و تو و جونمیون با من میاید." و اونیکی دستش رو روی شونهی بکهیون گذاشت:"بریم تا آقای دو هم تصمیمش رو بگیره."
YOU ARE READING
Inner Demons
Romanceباوری وجود داره مبنی بر اینکه سختیهای زندگی همیشگی نیستن؛ بالاخره خورشید طلوع میکنه و تاریکیها ناپدید میشن. اما زندگی من، کیم جونمیون، اینجوری نبود. سالها درون تاریکی زندگی میکردم، چون دنیای من خورشیدی نداشت که بخواد طلوع کنه. همیشه دنبال کسی ب...