⚜️قسمت سوم⚜️

31 7 5
                                    

سوییچش رو به نگهبانی که دم در کلاب ایستاده بود داد و با همون قیافه‌ی جدی و اخم کوچیکی که اکثر وقت‌ها بین ابروهای خوش حالتش جا خوش میکرد وارد راهروی تاریک ساختمون شد. صدای موسیقی خیلی محو به راهروی وسیع میرسید ولی اونقدر زیاد نبود. وقتی وارد سالن اصلی کلاب شد گوش‌هاش از حجم زیاد صدا کمی اذیت شدن. خیلی وقت بود که کلاب و جاهای پر سر و صدا نرفته بود و گوش‌هاش حالا خیلی عادت نداشتن. قدم‌های بلندش رو به سمت قسمت وی آی پی کلاب کشید و همونطور که نزدیک میشد نگاهی هم به آدم‌های اطرافش انداخت.
جلوی اتاق وی آی پی کارتش رو به نگهبان نشون داد و مرد جوون که موهای بنفش‌اش خیلی جلب توجه میکرد با احترام در رو براش باز کرد. اتاق خالی بود و این رو اصلا دوست نداشت‌. واقعا خوشش نمیومد کسی معطلش کنه! هر چند کسی که برای ملاقات باهاش اینجا بود هرکسی نبود!

روی کاناپه نشست و بلافاصله جعبه‌ی سیگارش رو از جیب کتش بیرون آورد. امیدوار بود قبل از اینکه اولین پُک رو به ریه‌هاش میفرسته در اتاق باز شه ولی خبری نشد. حتی وقتی سیگار به فیلتر رسیده‌اش رو تو جا سیگاری انداخت و خدمتکاری برای گرفتن سفارش مشروبش اومد هم همینطور.

دیگه داشت کلافه می‌شد. نمیدونست چرا فقط به این رفتار رو مغز اون عوضی عادت نمیکنه. اون هیچوقت تلاشی برای تغییر نمیکرد.
در اتاق بالاخره باز شد و نگاه مرد قد بلند از ساعت مارک نقره‌اش به سمت مردی که وارد اتاق شده بود کشیده شد. مرد تازه وارد، که قیافه‌اش به نظر اون واقعا شبیه پسرهای نوجوون بود در حالی که هر دو دستش تو جیب‌ شلوارش بود به سمتش قدم برداشت؛ ولی طولی نکشید لبخند کجی که روی لب‌هاش نقش بسته بود با چرخیدن نگاهش تو صورت اون سریع از بین بره.

-نیم ساعته معطلم کردی.

قبل از اینکه مردی که لوهان صدا شده بود بخواد چیزی بگه، با اخم‌های در هم بهش توپید ولی لوهان بی توجه به حرفی که اون زده بود با همون صورت سرد شده به حرف اومد:

-چرا موهای تخمیتو بلوند کردی؟ حرومزاده.

چانیول چشم‌هاش رو چرخوند و به موهای لوهان که تقریبا همرنگ موهای خودش بود نگاه کوتاهی انداخت.

-بعد یه سال ندیدن من به خودت جرات دادی سر قرار معطلم کنی... حالا به جای اینکه بگی دل کوفتیت واسم تنگ شده میگی چرا موهاتو بلوند کردی؟

لوهان مقابلش جلوی مبل ایستاد و براندازش کرد.
-دلم برات تنگ نشده پس قرار نیست بشنویش. و معلومه که میگم چرا بلوندشون کردی! بین ما دو تا یکی باید بلوند میبود که اون من بودم. این همه رنگ دیگه وجود داره تو دنیا... خدایا. کی میخوای اسکی رفتن از روی منو تموم کنی تو؟

چانیول بیخیال نگاهش رو گرفت و به خدمتکاری که کنار بار ایستاده بود اشاره کرد دوباره مشروب بیاره.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 09 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

◈ FEAR OF YOU ◈ Where stories live. Discover now