حالا که توجه میکرد، درد خیلی بدی رو توی پایین تنهاش احساس میکرد که باعث شد نالهای بکنه.
دست کوچیکش رو جایی که درد میکرد، گذاشت و وقتی دید جونگکوک هم مثل خودش دستش رو همونجا گذاشته، تعجب کرد.ثانیهای فکر کرد و با فهمیدن اونچه که رخ داده، رنگش مثل لبو شد و لبش رو با شرمندگی گزید.
اشتباه نکنید! اون کوچولوی مظلوم با ظاهر تخسش، روح پاکی داشت. تنها با این فکر که به اعضای بدن مرد آسیب زده، احساس پشیمونی میکرد و ناراحت بود... حالا واقعاً ناراحت بود؟
تهیونگ دستش رو جلوی دهنش گذاشت و خندید و با قدمهای آهستهاش به سمت جونگکوکی که زیر لب ناله میکرد، رفت و روبهروی صورتش ایستاد.
_هین! جونگدوکی چیشدی؟جونگکوک چشمهاش رو باز کرد و به لبهای برچیده و غمگینش که ۱۸۰ درجه با چشمهای شیطونش تفاوت داشتن، نگاه کرد و غرید.
_ چیشدم؟ نه الان دوست دارم بدونم، داری میپرسی که چه بلایی سرم آوردی؟ توی نیموجبی فکر کردی دیکِ توی شلوار من کوتولهای مثل خودته؟ عقل نداری؟!
تهیونگ که به خاطر شماتت شدنش، رنگ شیطونیِ نگاهش به پشیمونی تغییر کرده بود، با گوشهی پیرهن خیسش بازی کرد و آهسته لب زد.
_ خ-خب... خب ببخشید. جونگدوکی تهته رو ببخش.. تهته دیگه کار بدی نمیکنه، باشه؟
جلو رفت و سریع نوک بینیش رو بوسید و دوباره سر جای خودش برگشت و با چشمهای منتظرش به مرد نگاه کرد.
جونگکوک با اون بوسهی ریز روی بینیش، لبخندی که داشت شکل میگرفت رو خورد و دوباره اخم کرد.
تهیونگ هیچ از اخم و قیافهی طلبکار جونگکوک خوشش نمیومد؛ اما میدونست نباید قیافهی تخسی به خودش بگیره و کارش بد بوده. با نگاه کردن به چهرهی همچنان اخمو و منتظرش، ناچار آهی کشید و شروع کرد به توضیح دادن.
_ خب... خب اون بزرگ بود، منم فکر کردم یکی از ماست! چون... چون ما وقتی از یک چیزی بترسیم، دوست داریم خودمون رو جاهای تنگ و تاریک قایم کنیم. جونگدوکی تهته رو ببخشِش...
جملهی آخرش رو با لحن کشیده و ملتمسی گفت. کمی جلوتر اومد و دستهاش رو دو طرف صورت جونگکوک گذاشت و با بغل کردنش، گونهاش رو بوسید.
جونگکوک که شخصاً آدم احساساتی و خوش قلبی بود، نمیتونست کسی رو اذیت کنه؛ اما یکم آزار دادن اون نیمقلمیِ هلویی کار زیاد سختی نبود، نه؟
نگاه سرزنشگرش رو بهش دوخت و اخم ریزی کرد._ چطور ممکنه که نفهمی به کجا ضربه میزنی؟ مگه خودت پسر نیستی، لعنتی؟
تهیونگ متفکر و گیج شده نگاهش رو پایین آورد و اول به پایین تنه کوک و سپس به مال خودش زل زد.
YOU ARE READING
༺𝙎𝙬𝙚𝙚𝙩 𝙡𝙞𝙩𝙩𝙡𝙚༻KV
Fantasy࿐ چی میشه اگه یک روز که جونگکوک از باشگاهش برمیگرده، سراغ خوراکیهای محبوبش بره و پیداشون نکنه؟! دزد کوچولوی داستان ما کیه؟ یه موش؟! بریم باهم پیداش کنیم~🐾🍪 ✤Genre: Fluff, Romance, Comedy ✤Couple: Kookv ✤Writer: Moonsan ممنون که انتخابش کرد...