با ورودشون به تالار مهمانی ، افراد زیادی سمت جونگکوک اومدن و بهش ادای احترام کردند. خیلی هاشون فقط پاچه خواری میکردند و بلوف میزدند. سالن مجللی بود و نامجون که دخترش رو بغلش گرفته بود ، بالای سالن ایستاده بود.
همراه جونگکوک سمتش رفتند و بهش تبریک گفتند. دختر با دیدن تهیونگ که بهش لبخند میزد،
ادای گریه درآورد و خودش رو تو شونه ی پدرش
قایم کرد.~خوش اومدی رییس جئون! تولد بچه ی خودت جبران کنیم.
+ حتما هیونگ!
و هر دو خنده ی مسخره ای کردند و روی شونه هم زدند.
~تهیونگ عموت که پیر شده دیگه. خیلی زنده نمیمونه! حداقل تو دست به کار شو تا قبل از مرگش نوه اش رو ببینه.
- هیونگ! جونگکوک قیافش از منم جوون تره .
کمی نزدیکش شد و بعد مثلا یواشکی جوری که جونگکوک هم بشنوه گفت:
- بعضی وقتا حسودیم میشه که همه دوستام تو نگاه اول عاشقش میشن. خیلی آب زیرکاهه !
نامجون قهقهه ای زد و مثل خودش یواشکی کنار گوشش پچ پچ کرد:
~ قیافش جوونه ولی دیگه اون قدرت و توان قبل رو نداره.
+ هی نامجون!!
~ خب راست میگم دیگه. قرص هایی که میخوری از قرص های پدربزرگ منم بیشتره.
- مگه دارو میخوره؟
~ نمیدونستی؟ کلی درد و مرض داره تو۳۴سالگی
تهیونگ نگاه عجیبی به جونگکوک انداخت که با نگاهش برای نامجون خط و نشون میکشید .
+ بریم بشینیم تا رسوا نشدیم.
سمت میز های بالا رفتند و جونگکوک با جدیت و همون اخم همیشگیش روی یکی از صندلی ها نشست و تهیونگ هم کنارش نشست. آروم زمزمه کرد و پرسید
- جدی دارو مصرف میکنی؟
+ یکم!
- چه دارویی؟ کی مریض شدی من نفهمیدم ؟
+ چطور؟ میخوای بدونی کی میمیرم ؟
- اذیت نکن. تو هیچوقت نمیمیری!
جونگکوک که از سربه سر گذاشتن تهیونگ خوشش اومده بود، ادامه داد.
+ پس میخوای بفرستیم خانه ی سالمندان؟ میخوای از الان دنبال جای خوب بگردی ؟
- جونگکوک چرا هذیون میگی؟ درست بگو بفهمم
+ حیف! انقدر فیلم بازی نکن. میدونم خوشحالی که دیگه از دستم خلاص میشی!
تهیونگ کلافه شده خنده ی مصنوعی کرد و دستشو سمت گردن جونگکوک برد
- عه عمو یچیزی روی گردنته...
YOU ARE READING
False Face (kookv)
Fanfiction+ تو میتونستی به چشمام نگاه کنی و گلوم رو با چاقویی تیز ببُری و من میتونستم تو آخرین نفس از تو به خاطر خونی شدن دست هات معذرت بخوام... •نام فیک : « نقاب » •ژانر : درام ، اکشن ، معمایی ، اسمات کاپل: کوکوی ، هوپمین خلاصه : پسرک مظلوم و ساکتی...