.

547 89 54
                                    

درحالی که داشت با قدم‌های آرومش به سمت جلو حرکت می‌کرد، نگاه آرومش رو به ویترین‌های جواهرات فروشی پاساژ می‌داد.

ست‌های یاقوتی و فیروزه‌ای درخشان و زیبا و منحصر به فرد از پشت ویترین به امگا چشمک می‌زدن، ولی جیمین کسی نبود که هرچیزی رو بخره.

اون هرچیزی رو که می‌خواست رو داشت؛ از تک‌ترین جواهرات تا آخرین مدل ماشین و گوشی و هرچیز دیگه.

پس دیگه لازم نبود مثل ندیده‌ها خودش رو به هر فروشگاهی ببره و خرید‌های چند میلیونی انجام بده.

به لطف جفتش حساب‌های بانکیش پر از پول بود، ولی جیمین یه امگای خاص بود.
خیلی خاص!
و همین باعث می‌شد آلفاش بیشتر و بیشتر عاشقش بشه.

اون کسی بود که هیچ چیز مطابق سلیقه‌اش نبود و همینطور کسی نبود که زیاد به پول خرج کردن علاقه داشته باشه.

انقدر خاص بود که آلفاش بعد از چند سال زحمت به دستش آورده بود. ولی حتی این هم از علاقه‌اش کم نمی‌کرد.

جیمین امگای به شدت آروم و خونسردی بود؛ هیچ یک از احساساتش قابل خونده شدن نبود و این مرموز بودنش، اون رو حتی سرتر از امگاهای دیگه کرده بود.

دستش رو روی شکم برجسته‌اش گذاشت و نفس آروم و عمیقی کشید.

چون ماه‌های آخر بارداریش بود، بیش از حد نمی‌تونست سر پا بایسته، پس بادیگارد باهوشش با دیدن اینکه همسر رئیسش نیاز به استراحت داره، به یکی از خدمتکارهای پاساژ اشاره زد و خدمتکار سریع صندلی مخصوص جئون جیمین رو با احترام آورد و روی زمین گذاشت.

جیمین آروم روش نشست و طره‌ای از موهاش رو که روی صورتش افتاده بود رو کنار زد.

نفس‌های سنگینش باعث تپش قلبش شده بود و نیاز به آب داشت.

بادیگارد قمقمه‌ی مخصوص و طلاکوب امگا رو به دستش داد تا از آب درونش بخوره و جیمین آروم شروع به خوردن اون آب خنک و تصفیه شده کرد.

از ماه اول بارداریش، با دستور جونگ‌کوک امگاش باید توی خاص‌ترین شرایط بارداریش رو می‌گذروند و همین دستور برای ماه‌ها توی گوش‌های خدمتکارهای عمارت و بادیگاردها مونده بود.

وقتی جیمین برای خرید و یا گردش به پاساژهای معروف شهر می‌اومد، به دستور جونگ‌کوک باید درهای پاساژ بسته و خدمتکارهای ویژه‌ی جیمین آماده‌ی خدمت بودن.

جیمین نباید توی شلوغی گردشش رو می‌کرد.
غیر از اون، جیمین از رایحه‌های مختلف حالش بهم می‌خورد و از اونجایی که تنها به رایحه‌ی آلفاش وابستگی شدید داشت و داروی هر حال بدش اون رایحه‌ی زمستونی بود، یه روز تمام، حالش بد می‌شد تا جایی که جونگ‌کوک به خونه می‌اومد و جیمین با فرو کردن صورتش توی گودی گردن آلفا، رایحه‌ی سردش رو استشمام می‌کرد و حالش رو به بهبودی می‌رفت.

EarringsWhere stories live. Discover now