part 9

5.2K 426 28
                                    

Jungkook

تا خواست حرفی بزنه دهنش توسط چیزی ک واردش شد بسته شد ی چیز شیرین بعد کمی مکث و مزه مزه کردن از دهنش در میاره
یه آبنباته :/
با چشمای گرد شده به تهیونگ خندون نگا می‌کنه
-هعی تو چرا اینقدر عجیب شدی
ی فشاری ب بدنش وارد می‌کنه و می‌تونه تنشو از اسارت آغوش تهیونگ خارج کنه و آبنبات و توی دهنش میزارع و بدون اهمیت به نگاه های بقیه راه خونه رو در پیش میگیره
تهیونگ چشماشو می‌بنده و نفس عمیقی میکشه ...
زیر لب زمزمه می‌کنه
+با تو نمیشه از در خوش رویی وارد شد حتما باید زور باشه بالا سرت ماه من
و با سرعت به سمت کوک می‌ره و با ی حرکت تن محبوبشو میندازه روی کولش و بدون توجه به تقلاهای کوک ب سمت ماشین می‌ره و همینطور که در حال حرکته با دستش به باسن گرد کوک اسپنک!میزنع :/
-هعی هعی ول ولم کن خودم میام هعییی کمک این داره منو میدزده ها هعیییی کمککک...
بچه های توی محوطه چون دیدن ب استایل تهیونگ نمیخوره یه بچه دزد باشه کسی شک نکرد و ب جاش شروع کردن ب خندیدن!
و جیمین هم حدس میزد این همون دوست پسر پولدار مادر کوکه یکم برای کوک نگران شد
¥چیزی شده جیمین؟اون کی بود که جونگکوک و با خودش برد؟میشناسیش!
جیمین روشو به سمت یونگی می‌کنه
£اممم نمیدونم فک کنم یکی از اشناهاشه
یونگی سری تکون میده و با گرفتن دست جیمین به سمت خونه میرن ...

راننده درو براشون باز می‌کنه و تهیونگ آروم کوک و می‌ذاره روی صندلی عقب تا بشینه و یکم هولش میده اون ور و خودش هم کنارش میشینه...
جونگکوک اخمو و آبنبات توی دهن ب حرف در میاد و مشت آرومی به بازوی مرد چشم قهوه ایش میزنه
-این چ کاری بود کردی هوم آبرومو بردی پیش بچها الان من چ جوری برم مدرسه هان چ جورییییی هاننن
و ما تهیونگیو داریم ک ب جای دیده شدن تاسف توی چهره ی اغوا گرش با لبخند در حال گوش دادن به غرغرای شیرینه محبوبشه!
-هعی می‌شنوی چی میگم نیشتو ببند تو چرا امروز اینجوری شدی
تهیونگ ک دیگه نمیتونه خودشو در برابر کیوت بودن خرگوشش تحمل کنه به سمت کوکیه مظلوممون هجوم می‌بره و روش نیمخیز میشه و لپاشو محکم گاز میگیرعهع
جونگکوک با درد و چشمای تر به بازوهای تهیونگ ضربه های پی در پی میزنع و تقلا می‌کنه برای نجات دادن لپاش
-عاااااخ عاییی درد داره عاخ ول کن بسه بسه کندییییی
تهیونگ عقب می‌کشه و به اثر دندوناش خیره میشه و لیسی روی رد دندوناش می‌زنه و چندتا بوسه خیس هم روش میزاره و ریلکس عقب می‌کشه و لبخند میزنع
جونگکوک درست روی صندلی میشینه و رد خیس روی لپشو با حالت چندشی پاک می‌کنه
-اَه اَه عیییی
جونگکوک رو به راننده با صدای بلندی میگه
-هعی این ماشینو نگه دار
و دستشو ب دست گیره در می‌بره
-نگه دار اینو هعی نمی‌شنوی با توام هعی آجوشی درو باز کننن
راننده با ترس به اربابش نگاه می‌کنه ...
بالاخره تهیونگ با صدای بم آرامش بخشش به حرف در میاد ..
+آروم بگیر خرگوشم قول میدم نخورمت اگه اینجوری اذیت کنی مجبور میشم دستاتو ببندم شیرینم تو ک اینو نمی‌خوای !؟
و خب جونگکوک تا الان کاملا فهمیده بود تهیونگ واقن حرفاش جدیه!و واقن بگه اینکارو میکنم یعنی می‌کنه و شوخی توی کارش نیس !...
ایندفعه آروم به خوردن ابنباتش مشغول میشه و روشو با اخم به سمت پنجره میکنه
(چرا کوکی توی فیک من همش اخم می‌کنه😐😅)
+آفرین حالا شدی یه پسر خوب شیرینم
قلب جونگکوک توی بدنش با این حرف تهونگ شروع می‌کنه به تند تند تپیدن مرد چشم قهوه اییش بهش گفته بود شیرینم بدون اینکه حواسش باشه همون‌طور که ب بیرون داره نگاه می‌کنه لبخندی گوشه لبش ظاهر میشه
تهیونگ ک تمام مدت در حال نگاه کردن ب چهره ی زیبا و معصومه ماهشه متوجه لبخند روی لبای شیرین ماهش میشه و اون هم بهمراه ماهش لبخند میزنع...
زمان زیادی طول نمی کشه و اونها به خونه جونگکوک میرسن
جونگکوک بدون مکث و سریع پیاده میشه و به سمت خونه می‌ره و تا خواست درو باز کنه متوجه میشه کلیدای خونه همراهش نیس و شروع می‌کنه به گشتن توی لباس و کیفشو...
از اون ور راننده درو برای تهیونگ باز می‌کنه و تهیونگ با آرامش از ماشین پیاده میشه و سمت جونگکوک می‌ره خم میشه و از پشت توی گوشش با صدای بمش میگه
+چی شده خرگوش کلیداتو نیاوردی!؟
و مکی به گوش کوک میزنع و بعد شروع می‌کنه ب بو کردنه بوی مثل نوزاد کوک ...
جونگکوک از خجالت گوشاش و لپاش سرخ میشن
بدون اینکه ب سمت مرد چشم قهوه ایی برگرده ب سمت زنگ در می‌ره و اونو ب صدا در میاره و منتظر باز شدن در میمونه و با برخورد نفسای داغ اون جادوگر اغواگر وارد ی خلسه ایی میشه همه تنش داغ میشه
تا اینکه صدای مادرشو می‌شنوه
#کیه؟
-م منمم مامان ..باز کن
بعد ی ثانیه در باز میشه و کوک از این فرصت استفاده می‌کنه و بدون بستن در ب سمت خونه می‌ره وارد میشه و بدون توجه ب مادرش وارد اتاقش میشه و وارد دستشویی میشه و ب صورتش شروع می‌کنه آب پاشیدن ...
میپاشه و میپاشه و بعد به خودش توی آیینه نگاه می‌کنه
و با خودش حرف میزنه
-بس کن بس کن لعنتیه گناهکار بس کن..
به قلبش ضربه میزنه...
-تو چرا بس نمیکنی اینقدر نزن بسه خواهش میکنم
کف دستشویی میشینه و زانوهاشو بغل می‌کنه و شروع می‌کنه به اشک ریختن
یهو در دستشویی زده میشه و صدای بم و آرامش بخشه کسی ک باعث تپیدن قلب بی قرار و بی جنبشه به گوشاش میرسه
+کوک ،عزیزم درو باز می‌کنی !!؟
صدایی از جانب کوک نمیاد پس ادامه میده
+پسر شیرینم درو باز کن خب . بیا بیرون با هم حرف بزنیم باشه عزیزدلم؟!!
جونگکوک شدت اشکاش با حرفا و لقبایی که مرد چشم قهوه ای بهش داده بیشتر میشه...
و بلند میشه و درو باز می‌کنه و روبه روی اون مرد جذاب ک لبخند روی لباشع قرار میگیره و به چشمای زیباش نگاه می‌کنه و اشک می‌ریزه و همراه فین فین کردن میگه
-چرا (فین)چرا اینکارو(فین)با من می‌کنی(فین )
و اشکاش با شدت بیشتری روی گونه‌هاش جاری میشه
تهیونگ با دیدن چشمای ترو خیس محبوبش اونو به سمت تخت می‌بره و بعد نشستن کوک پایین پاهاش زانو میزنع و همراه با پاک کردن اشکای محبوبش به حرف میاد
+چرا گریه می‌کنی عزیز دلم هوممم نبینم گریه هاتو از من میترسی؟!!!
کوک با چشمای مشکی و تَرِش به چشمای قهوه ایی مرد روبه روش نگاه می‌کنه و سری به نشونه ن تکون میده ..
میترسید ازش خیلی میترسید ولی نباید ضعیف باشع نباید بهونه بده دستش
جونگکوک پسره قوی ایه جونگکوک همیشه باعث افتخار مامانشه ،جونگکوک باعث لبخندای مادرشه ن جونگکوک نباید بترسه ..
+پس چرا چشمای قشنگت نا آرومه دلیل گریه هات چیه ؟منم!
اینبار به نشونه تایید سرشو بالا پایین می‌کنه
تهیونگ لبخند میزنع پس دلبرش ب خاطر رفتارش ناراحته بهتره ک بهش بگه چ حسی داره و دلبرشو از سردرگمی در بیاره...
بلند میشه و کنارش میشینه
دستشو توی دست مردونش میگیره وروی قلب خودش میزارع
+میبینی کوک داره میزنه، زندست و میزنه پسر شیرینم
کوک با تعجب و گیجی بهش نگاه می‌کنه الان دیگه گریه نمیکنه و فقط در حال فین فین کردنه..
تهیونگ لبخندی ب واکنشای دلبر کیوتش میزنع و ادامه میده
+میبینی چقدر بی قرارع می‌دونی چرا اینجوری شده هومم؟
-بب بخاطر (فین)منه؟!
تهیونگ تن محبوبشو به آغوش میکشه و موهاشو میبوسه و بینیشو توی موهای خوش بوی محبوبش نگه میداره..
+اره پسر باهوشم ب خاطر توئه..
جونگکوک همینطور ک سرش توی سینه تهیونگه میگه
-چ چرا(فین) ممم من ک کاری نکردم(فین)
قندی از شدت کیوت بودن کوک توی دل تهیونگ آب میشه ، آخه ی آدم چطور موقع گریه کردنم می‌تونه اینقدر شیرین و کیوت باشه!!!
+عاشق شده ...
جونگکوک از آغوش گرم مرد چشم قهوه اییش بیرون میاد و با تعجب میگه
-ع عاشق شده!(فین)
تهیونگ سرشو تکون میده و با لبخند میگه
+اره عاشق شده و دنیاشو توی چشمای پاک و معصوم یه بچه خرگوش باخته...
_______________________________________

_______________________________________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جونگکوک توی این پارت ( بدون چتر )

تهیونگ توی این پارت (البته با این تفاوت ک ماشینش ی چیز امروزی طوره😅)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تهیونگ توی این پارت (البته با این تفاوت ک ماشینش ی چیز امروزی طوره😅)

اینیکی پارت چطور بود !پسرفت کردم یا پیشرفت؟😶

راستی کوکی توی این پارت با ته ته رسمی حرف زدن و کنار گذاشته بود..🤭
🌟 ستاره رو رنگی می‌کنی ؟!🌟

Vkook & Kookv| 𝑩𝒆𝒈𝒖𝒊𝒍𝒊𝒏𝒈𝒍𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍🔞  زیـبـای فـریـبـنـدهWhere stories live. Discover now