با وارد شدن به خونه، نفس عمیقی برای کنترل خودش کشید و قدمی جلو گذاشت تا به سمت مبلمان بره و روشون بشینه که با ورود پرستار بچه به پذیرایی و دیدن اینکه تولهی کوچولوش با حس پدر امگاش داره دست و پا میزنه، لبخند خستهای زد و بچه رو از دستهای پرستار گرفت.
بچه با خوشحالی داشت توی بغلش دست و پا میزد و میخندید و این باعث خندهی بزرگسال میشد:
_ جونم کوچولوی من؟ دلت برام تنگ شده بود؟ آره؟
محکمتر از قبل توی بغلش گرفت و سرش رو بوسید.
_ خانوم کیم لطفاً به آشپز بگین کمی سوپ خماری برام درست کنه.
پرستار بچه چشمی گفت و به سمت آشپزخونهی خونه رفت.
جیمین سرش گرم بچهی خوشگل توی بغلش بود که در باز شد و سوهیو با بوی فورمون و الکل شدیدی وارد خونه شد و از همون اول شروع به حرف زدن کرد:
_ به به چه سعادتی! بالاخره از سرکارت خونه اومدی؟
ببخشید توی قرارداد نوشته بود شب کاری؟ آره؟جیمین ابرویی بالا داد:
_ یه دورهمی کوچیک برای ما بود که تازه ملحق شدیم؛ اونها آدمهای خوبین.
بعدشم خودت کجا بودی تا الان؟
چرا بچه رو تنها گذاشتی؟ میدونی که اون یکی از پدرهاش رو میخواد نه یه پرستار.
میتونستی بفرستیش به شرکت تا خودم نگهش دارم!سوهیو پوزخندی زد و با درآوردن کتش، اون رو روی کاناپه انداخت:
_ ترسیدم نخوای بدونن که جفت و بچه داری!
جیمین بهش چشم غرهای رفت و سولهی رو محکم بغل کرد و سمت اتاق رفت که سوهیو دنبالش اومد و جلوی در اتاق ایستاد؛ به جیمین نزدیک شد و دستش رو پشت گودی کمر امگا گذاشت و صورتش رو نزدیکتر برد.
فاصلهی بدنهاشون کمتر از نیم سانت بود:
_ ببخشید جیمینم؛ تو که میدونی من روت حساسم. منظوری از اون حرف نداشتم.
میترسم کسی تو رو ازم بدزده!دستش رو از گودی کمر جیمین پایینتر برد؛ طوری که حالا داشت بوتی جیمین رو فشار میداد!
صورتش رو نزدیک کرد تا اون لبهای خوشگل امگا رو ببوسه که جیمین صورتش رو عقب کشید و با لحن طعنهآمیزی بهش گفت:
_ بوی فورمون غریبه رو میدی آلفا؛ اینطوری میخوای من رو ببوسی؟
اگه روی من حساسی، خودتم باید رعایت کنی که با این حجم از فورمون غریبه، از من توقع بیجا نداشته باشی.
برو کنار میخوام برم اتاق به سولهی شیر بدم؛ بچم گرسنه مونده.
گفته بودم آشپز برام سوپ خماری درست کنه؛ اگه لازمت شد روی اوپنه.
بعداً که به خودت اومدی، به کارهات فکر کن.
این موقع برگشتن با این وضع به خونه... منزجر کنندهس!
![](https://img.wattpad.com/cover/356734116-288-k163040.jpg)
YOU ARE READING
True Pair🔞
FantasyCouple: Kookmin. Happy End. Writer: Raha "Lustmind" Enjoy it😘 خلاصهی فیکشن جذاب "جفت حقیقی" پارک جیمین پسر 25 سالهای که با پستیها و بلندیهای زندگیش مجادله میکنه، وارد یه شرکتی میشه که جفت حقیقیش رو اونجا میبینه. حالا باید دید که چه جوری باید...