بعد از چند دور چرخوندن جیمین توی اون حالت، بالاخره با جیغ و دادهای اون راضی شد که زمینش بذاره.
روی کاناپه نشست و امگا رو روی پاهای خودش نشوند.
جیمین سریع سرش رو نزدیک غدهی رایحهش روی شونهاش گذاشت و نفس عمیقی ازش کشید.
جونگکوک کمی ساکت موند تا جیمین کمی استراحت کنه و بعد گفت:
_ وقتی مامانمو دیدی، تونستم رایحهی شیفتهت رو حس کنم. اگه دیرتر میفهمیدی که اون زن مامانمه، الان من باید از وسط رابطهی شما دو تا میرفتم بیرون!
جونگکوک با شیطنت بعد از حرفش خندید و باعث نالهی اعتراضآمیز جیمین شد.
_ یااا نخیرم؛ هیچم اونطور نیست. فقط مامانت توی دیدار اول برام خیلی جذاب بود.
جونگکوک هومی گفت:
_ هومم میدونم؛ من همهی دوستام رو سر همین قضیه از دست دادم!
جیمین خندید.
_ چطور؟
_ اونا میخواستن با مامانم بریزن رو هم و هم من و هم مامان کوبیدیم تو دهنشون و گم شدن!
جیمین نوک بینیش رو به پوست گردن آلفا کشید.
_ ژنتون جذابه.
_ پس قبول کردی که من یه ددی سرد و خشنم؟!
جیمین پشت چشمی نازک کرد.
جونگکوک اون حرکت رو ندید ولی از صدای جیمین تشخیصش داد._ من فقط گفتم ژنتون خوبه، وگرنه تو نهایتاً بتونی یه بیبی آلفا که شبیه توله خرگوشه باشی!
جونگکوک ابرویی بالا داد و نیشخندی زد.
_ جدی؟ بعداً اگه گریه کردی، بهت میگم که توله خرگوشا مثل من دیک ندارن!
جیمین که بدنش تحت تاثیر رایحهی آلفا قرارگرفته بود، سست شده "هومی" گفت که همون زمان، جونگکوک دستش رو توی موهاش فروکرد.
_ انقدر رایحهی منو عمیق نفس نکش؛ کار دست خودت میدی عزیزم.
_ خیلی... خوبه!
جونگکوک سعی کرد سر امگا رو از گودی گردنش دربیاره.
_ بسه جیمین؛ ممکنه حالت خراب بشه.
_ فکرکنم خیلی وقته که رایحهات کار دستم داده.
این رو گفت و سرش رو از روی شونهی آلفا بلند کرد و با گونههای برافروخته و چشمهای خمارش بهش خیره موند.
جونگکوک با دیدن طرز نگاه جیمین، آب دهنش رو قورت داد.
_ من... من که بهت گفتم روت اثر میذاره.
_ بدنم داغ شده...
زمزمه کرد و سرش رو به سینهی آلفاش تکیه داد.
YOU ARE READING
True Pair🔞
FantasyCouple: Kookmin. Happy End. Writer: Raha "Lustmind" Enjoy it😘 خلاصهی فیکشن جذاب "جفت حقیقی" پارک جیمین پسر 25 سالهای که با پستیها و بلندیهای زندگیش مجادله میکنه، وارد یه شرکتی میشه که جفت حقیقیش رو اونجا میبینه. حالا باید دید که چه جوری باید...