I found you without looking ,
And love you without trying.-Mark Anthony
....1%......Start with Vote
"منظورت چیه! الان یک هفته شده! "
"همین که شنیدی لویی...اون فعلا نمیخواد نقاشی بشه!""چرا بهم نمیگی چی شده لیام!"
لیام لبخند غمگینی زد
"حالش خوب نیست و هیچ حرفی هم نزده!"لویی دستش رو مشت کرد
چی میگفت...میگفت دلش تنگ شده؟
فکش رو بهم فشرد
چی میگفت ؟کاش وقتی خیلی دیر میشه...به این فکر نیوفتیم که کاش این کار رو میکردیم این حرف رو میزدیم!
تنها بعد از چند ثانیه سکوت سر تکون داد
و چرخید و از لیام دور شد-اما قبل از اینکه کامل از در قصر خارج بشه...
ایستاد
چرخید سمت پنجره اما...شاهزاده اونجا نبود...
سرش رو پایین انداخت..
نفس عمیقی کشید و...
از قصر خارج شد-این بار مقصدش ، خونه ی زین بود
قرار شده بود تا چند وقتی که خونه پیدا میکنه واسه خودش...پیش زین بمونه...
وقتی در زد و زین رو مثل همیشه با لباسای رنگی و قیافه خیلی خوشحال دید که در رو براش باز میکنه ،
ابرو بالا انداخت
"زین؟""حدس بزن کی گرون ترین کارشو فروخته!"
لویی لبخند کم جونی زد
"تبریک میگم پسر..."بهش یه بغل داد و...ازش گذشت-
زین تعجب کرد
"هی...دوباره نذاشتن بری پیشش؟"لویی تنها سرش رو به چپ و راست تکون داد
"این از خونه ، این از ایزابلا ، این از وایت ، و اینم از..."
آب گلوش رو پایین دادزین لبخند زد
میدونست تو دلش چی گذره ،
اونا رفیق چند ساله بودن و لویی رو هیچ وقت انقدر بی طاقت ندیده بود-
"درست میشه ، بهش زمان بده.."بعد سمت اتاق لویی چرخید...
"راستش، یه مسافر کوچولو داری که منتظرته!"لویی اخم کرد
و بعد ،
در کم تر از ثانیه منظورش رو فهمید-تقریبا دوید داخل اتاق...
تا اون پرنده ی کوچولو رو که لبه ی پنجره ی باز اتاقش و پرده های مشکی حریرش نشسته بود
و از بادی که توی کاکلش میخورد لذت میبرد ، رو ببینه-زین به پرنده خیره شد و خندید
"اون با هوش ترین پرنده ایه که تا حالا دیدم ، دقیقا میدونه کجا دنبالت..."حرفش وقتی دید لویی تقریبا دوید سمت پرنده و بعد آروم پشت سرش روی زمین نشست نصفه موند-
ابرو بالا انداخت و نگاهش کرد که خیلی آروم صداش میکنه
"وایت..."
![](https://img.wattpad.com/cover/358913996-288-k511440.jpg)
YOU ARE READING
/My BeAutEous/
Fantasy/Larry Stylinson Fantasy Short Story/ میگن عشق... درد رو تسکین میده ، وقتی کسی که دوست داری رو بغل میکنی ، برای چند ثانیه ، هیچ چیز دیگه ای مهم نیست... من ، خیلی منتظر موندم تا تو بغلم کنی...لویی! من خیلی منتظر موندم که دردامو تسکین بدی ، من خیلی...