Part.30

578 129 51
                                    

آپ پارت بعد+95 ووت
Lee know

گوشی رو از جیبم بیرون کشیدم و نگاهی به ساعت انداختم، دقیقا سر وقت رسیده بودم
نگاهم رو به اطراف دادم و با ندیدن هیچ آدمی نیشخند ریزی زدم و از روی موتور پیاده شدم، خوشحالم که چانگبین اونارو خوب آموزش داده
سمت در سوله رفتم و بدون معطلی بازش کردم و داخل شدم
اونجا مثل همیشه بود پر گرد و خاک و بشکه هایی که نمیدونم چرا اونجا، جا گذاشته شدن
با روشن شدن چراغای سوله نگاهمو به سقف دادم و هوفی کشیدم
×به به جناب لی خوش اومدی
سرمو سمت صدا چرخوندم و با دیدن جیسونگ که روی صندلی بسته شده بود و گوشه لبش خونی بود با سرعت جلو رفتم
×از جات تکون نخور مینهو
با اخم نگاهم رو به دنیل که پشت جیسونگ وایستاده بود دادم
-مگه نگفتم دستت بهش نخوره؟
×خودت که میدونی مینهو من از آدمای لجباز بدم میاد و اون بیش از حد لجبازه

-چیزایی که میخواستیو آماده کردم حالا دستاشو باز کن
×همینجوری که نمیشه مینهو باید بهش بگم چرا اینجاست نه؟
هوفی کشیدم و دستم رو مشت کردم و برای خالی کردن یکم از عصبانیتم ناخون های کوتاهم رو تو کف دستم فرو کردم
-از این کارت پشیمون میشی دنیل
اسلحش رو از جیبش در آورد و روی سر جیسونگ گذاشت، ضربان قلبم به طور ناجوان مردانه ای بالا رفته بود و هر لحظه ممکنه از شدت عصبانیت عین یه بمب بترکم

با خوردن چشمم به اشکایی که از چشمای جیسونگ میریخت هوفی کشیدم و نگاه عصبیم رو به دنیل دادم و سندای امضا شده رو روی زمین انداختم
-هرچی که میخوای توی این پوشس فقط کافیه امضاشون کنی
×ولی من چیزی بیشتر از این میخوام، جیسونگ میدونستی نامزدت رئیس بزرگترین باند مافیایی کشوره؟
این تیر آخر بود حس میکنم قلبم از حرکت وایستاده و تلاشی برای ادامه دادن به زندگی نمیکنه این راز باید تا زمانی که باند رو نابود میکردم باقی میموند و الان؟شاهد چشمای اشکی و متعجب جیسونگم که روی خودم زوم شدن

+تو روانی چیزی هستی؟اون فقط رئیس یه شرکت مدلینگه
×انگار خیلی به نامزدت اعتماد داری جیسونگ هیچ فکر کردی چرا موقع بیرون رفتن برات بادیگارد میفرسته؟یا چرا همیشه اسلحه همراهشه؟اگه همین الان لختش کنی کلی اسلحه و چاقو ازش میبینی
+مینهو این چی میگه؟
چشمام رو روی هم گذاشتم و سرم رو پایین انداختم و نفس های لرزونم رو آروم بیرون فرستادم
×بهش حقیقت رو بگو مینهو بگو تو همون لی بزرگی که آدم کشتن برات مثل آب خوردنه
+مین..قرار شد دروغی بینمون نباشه
پلکام رو از هم فاصله دادم و نگاهم رو به زمین دوختم
-درسته...من لی ام
+مین...
هوفی کشیدم و سرم رو بالا گرفتم و نگاهم رو به دنیل دادم نمیخواستم حتی یک ثانیه هم با جیسونگ چشم تو چشم بشم نمیدونم الان چه فکری راجبم میکنه اینکه یه هیولام؟یا یه ماشین آدم کشی؟یاهم یه قاتل حرفه ای
-زهرت رو ریختی حالا دستاشو باز کن

The black world[Minsung]Where stories live. Discover now