Part 9

113 12 1.1K
                                    

پنجره اتاق رو باز کرد و هوای تازه و خنک رو وارد ریه هاش کرد. فصل پاییز داشت به ارومی خودش رو به سئول نشون میداد و برگای رنگی درختا و هوای ابری نشون میدادن دیگه باید با هوای گرم تابستونی خدافظی کرد. نمای رو به روی اتاقش چیز چندان خاصی نبود ، اما همون درخت بلند و پرشاخه براش کافی بود تا هر از گاهی بیاد و تماشاش کنه.
ارنجاشو به لبه پنجره تکیه داده بود که صدای همهمه بلندی از بیرون اتاق شنید. تو این چهار روزی که اینجا بود ، این اتفاق کاملا طبیعی بود ولی صدایی که بلندتر از بقیه صداها به گوشش رسید باعث شد سمت در برگرده.

-رئیس اینجاست!!!

تهیونگ برگشته بود؟ تا جایی که یادشه بهش گفته بود امروز بیرون از خونه کاری نداره! هنوزم با اون ادما ارتباط نگرفته بود ولی کنجکاو بود بدونه تهیونگ از کجا برگشته که گروهش انقدر هیجان زده بودن. پس از اتاق بیرون رفت و نگاهی به اطراف طبقه خودشون چرخوند و از خالی بودنش ابرویی بالا انداخت. با کنجکاویِ بیشتر از پله ها پایین رفت و روی چندتا پله مونده به اخر وایساد و نگاهشو با گیجی بین افراد گروه که به سرعت این طرف و اون طرف میرفتن چرخوند.

-طعمه چرا وایسادی؟ نمیخوای رئیسو ببینی؟

با صدای پسری سرشو چرخوند و به اون باب اسفنجی که بالاخره فهمیده بود اسمش سانه نگاه کرد. دهن باز کرد چیزی بپرسه اما وقتی دید با باز شدن در ، سان تندی جلو رفت و تعظیم کرد ، با تعجب بیخیال حرفش شد. درواقع همه حتی جین هم خم شده بودن و انتظار ورود شخصی رو میکشیدن. این دیگه چه وضعیت مسخره‌ای بود؟! برای تهیونگ اینطوری تا زانو خم شده بودن؟

رشته افکار جونگکوک با ورود مرد شیک پوشی که چهره جدی داشت پاره شد و مشغول انالیز اون ادم غریبه شد. رئیسی که میگفتن...
"صبر کن ببینم ....!"

اخمی کرد و با ریز کردن چشماش ، خیره به مرد تو فکر فرو رفت. اون مرد با چشمای غیرقابل نفوذ که موهای روی شقیقش کمی جوگندمی شده بود خیلی اشنا میزد!! ... با یاداوری چیزی ، چشماش به سرعت گرد شدن و پشت هم شروع به پلک زدن کرد.

اون مرد ، توی عکسای اتاق تهیونگ بود...همونی که گفت باباشه!!! ... یعنی تهیونگ...

+خوش اومدین الفا !

مرد نگاه خشکشو روی تمام افراد چرخوند و سری برای همشون تکون داد که باعث شد صاف وایسن اما همچنان سراشونو بالا نگیرن. اخم ریزی روی پیشونیش نشوند و سمت جین برگشت.

-تهیونگ کجاست؟

بالافاصله بعد از سوالش ، در بزرگی که به زیرزمین منتهی میشد باز شد و تهیونگ ازش بیرون اومد. با دیدن تمام افرادش که توی سالن جمع شده بودن نگاهشو چرخوند و وقتی رئیس بزرگ باند رو دید ابروهاشو بالا گرفت و ابنباتشو از دهنش بیرون اورد.

Crown Prince || Vkook,YoonminWhere stories live. Discover now