مردم میرقصیدن و خوشحال بودن.
اما پسر داشت گریه میکرد.جونگکوک سریع از ساختمان خارج شد و به سمت در دوید و بعد در فلزی رو باز کرد.
تهیونگ به دور شدنش نگاه کرد. به ساعت نگاه انداخت. ساعت از دوازده و نیم گذشته بود.جونگکوک به جادهی تاریک روبهروش نگاه کرد. جادهای که پر بود از درختهای سرو و کاجِ بلند. روی زمین، آثاری کمرنگی از برفهای آب شده بود. چند روز پیش برف اومده بود و هوا به شدت سرد شده بود. اما همچنان سئول برف نباریده بود.
صدای پارس کردن سگها از دور به گوشش میرسید.
چرا اون دختر تهیونگ رو بوسید؟
چرا تهیونگ پسش نزد؟"اصلاً توی عنتر از کدوم گوری پیدات شد؟!"
باید میرفت یقهی دختر رو میچسبوند؟ آره. دقیقاً همینطوره!
برگشت به سمت ویلا قدم های بلندی برداشت.
باید دختر رو پیدا میکرد که و تیپایی توی صورتش میخوابوند.
وارد ویلا شد و به جمعیت نگاه کرد. هنوز داشتن میرقصیدن و انگار که خستگیناپذیر بودن.
جلوی پیست رقص ایستاد و چشمهاش رو گذروند. با دیدن دختری آشنا، احساس کرد خون توی رگهاش جوشید. یعنی تیغ میزدی خونش در نمیاومد!
اون دخترِ ناشناس در حال رقصیدن با دوستهاش بود.
سوجین رو کنار دختر دید. به سمت سوجین رفت و به خواهرش گفت:
"دختر کناریت رو... میشناسی؟""آره و خیلی ازش بدم میاد! یه دورهای با بابایی لاس میزد!"
بین سوجین و اون دختر قرار گرفت و بدنش رو با ریتم آهنگ تکون داد. ناگهان دختر ناشناس روبهروش قرار گرفت و جونگکوک بهش لبخند شیطانی زد.
یقهی پیراهنِ دختر رو گرفت و اون رو به زمین کوبوند. جمعیت دور اون دو دایرهای تشکیل داد و صدای نگرانیشون در اومد. اصلاً انتظار همچین قشقرقی اونم توسط پسر رئیسشون نداشتن!
جونگکوک روی شکم دختر نشست و داد زد:
"کدوم خری هستی که تهیونگ رو میبوسی؟"جونگکوک مشتی به گونهی دختر زد و بعد گفت:
"تازه با بابای منم لاس میزنی؟ خیلی جالبی!"دختر ترسیده به جونگکوک نگاه کرد. سوجین اومد و بازوهای برادرش رو از پشت گرفت و اون رو از روی دختر بلند کرد.
YOU ARE READING
「𝐖𝐨𝐮𝐥𝐝'𝐯𝐞, 𝐂𝐨𝐮𝐥𝐝'𝐯𝐞, 𝐒𝐡𝐨𝐮𝐥𝐝'𝐯𝐞 || 𝗩𝗸𝗼𝗼𝗸」
Romance「میخواستیم، میتونستیم، باید.」 پایان یافته. ژانر : رومنس / دراما / کمدی / اسمات کاپل : اصلی ؛ تهکوک - فرعی ؛ هوپمین "من باید تو رو میدیدم نبات. وگرنه نمیتونستم بدون تو به زندگیم ادامه بدم." زندگی تهیونگ، خلبان معرکهای که حسابی تو کارش ماهر و ز...