21

741 123 10
                                    

امشب شب سنگینی برای هر چهار نفر بود، به خصوص برای امگاها که دروغ های قشنگ پدر و مادرشون رو باور کرده بودن

سخت بود هضم رازهایی که. هوسوک و جونگکوک بهشون گفته بودن

از طرفی عذاب وجدانی گریبان گیر امگاها به خصوص یونگی شده بود

اگر یونگی نبود مادرش هم هم مجبور نبود آلفا مین رو تحمل کنه تا اینکه یک روز اون طور دردناک بخاطر تجاوز پدرش از دنیا بره

از همین رو با ربدوشام بلند و کرم رنگی روی تختش نشسته بود و همچنان اشک می ریخت

دلش نمی خواست امشب تنها بخوابه اما از طرفی آیا آلفا بهش اجازه میده بزه پیشش ؟

تقه ای به درب اتاقش خورد و امگا با صدای بغض آلودی اجازه ورود داد

آلفا با لباس راحتی و بالش به دست وارد اتاق شد و این کمی برای امگا خنده دار بود
پس خنده کمش با گریه اش قاطی شد

هوسوک: یا یا گربه لوس ، بیا اینجا ببینم

روی تخت نشست و به تاج تخت تکیه داد، دست هاش رو باز کرد تا گربه لوسش رو بغل بگیره

یونگی همون طور که به پهنای صورت اشک می ریخت توی بغل آلفا خزید و خودش رو در بغل بزرگ آلفا گم کرد

هوسوک: چرا گریه می کنی لونا ؟

یونگی: اگه من نبودم، الان مادرم زنده بود

و گریه اش شدید تر شد و بیشتر به آلفا چسبید، آلفا بوسه ای روی موهای نرمش گذاشت

هوسوک: این طوری نگو لونا ..... دنیا رو سرم خراب میشه وقتی به نبودت فکر می کنم

محکم لونا رو به خودش فشرد، لونا لبش رو آروم گزید و شرمنده سرش رو توی سینه الفا قایم کرد

هوسوک: از طرفی این طور نیست لونا، تو زندگی برای مادرت زیبا تر کردی
بهش امید دادی تا زندگی کنه، تا بهانه ای برای جنگیدن داشته باشه
اگر تو نبودی مادرت چه طلاق می گرفت چه نمی گرفت خودش رو از بین می برد

موهای امگا رو نوازش کرد و بوسه دیگه روی اون پشمک ها نشوند

هوسوک: تو دلیلی شدی تا مادرت زندگی کنه عزیزم پس این فکر رو از سرت بیرون کن

یونگی: مطمئنی آلفا؟

هوسوک: مطمئنم عزیزم

لحن قاطع و حرف های منطقی آلفا تا حد زیادی امگا رو برای نداشتن عذاب وجدان قانع کرد

یونگی: خوشحالم که بعد از مادرم تو و تهیونگ رو دارم

سرش رو بالا گرفت و بوسه ای به لب های سرد و نازک آلفا زد
آلفا متقابلا بوسه لوناش رو جواب داد و لبخندی تحویلش داد

MASKED [sope]Where stories live. Discover now