مقدمه

77 11 2
                                    



ارامش، پیپ، مرگ، کوکتل.

یه جشن کوچیک برای یه موفقیت تکراری. حتی اغراق نبود اگه میگفت موفقیت های بیشمارش کسل کننده شده. هرچند شکست معنایی نداشت تا وقتی که همه چیز طبق برنامه ریزی اون پیش میرفت. برای رئیس مافیای اطلاعات، یه قدم جلوتر از کائنات بودن چیزی نبود وقتی که دیو رینا صدا زده میشد.

وحشت.

بویی که از اجزاء به اجزای اون ساختمان به مشام میرسید. مه غلیظی از سیاهی روی دیوارها سایه انداخته بود و نفس کشیدن رو سخت و منقطع میکرد.

لذت.

تنها کثیفی روی زمین مردی بود که تن بدون خونش یه امضای رضایت بخش برای کار رئیس بود و این صحنه برای حضار توی اتاق، شکلی از لذت رو به نمایش میذاشت.

حتی خدمه برای سرکشی به اون اتاق نیومده بودن. ترس؟ یا شاید هم اگاهی. اگاهی از سرنوشت هرکسی که این مرد خواهانش بود.

من کی ام؟

کسی که در جهان رو به انقراض رفته ی افسانه ها با نام مافیایی "خوناشام" لرزه به تن تک تک جانداران دنیا میندازه. قدرت مطلق دنیای زیرزمینی؛ بکهیون رینا، به همراه حیوون خونگیش!






"Dio" در زبان ایتالیایی به معنی "خدا"



************

سلام خوبین؟

یه داستان کوچولوی یهویی-

قسمت اول رو فردا میذارم^^ ماچ

➘ Safeless Home ➚Where stories live. Discover now