چپتر 1

35 8 0
                                    


افتاب ظهر تند بود و از پس پرده های ضخیم سرمه ای رنگ به داخل عمارت میتابید. رگه های سرکشش جلوه ویژه ای به تزئینات طلا و سنگکاری های گرون قیمت میبخشیدن. هارمونی عجیبی که با تابلوهای نقاشی روی دیوار میساخت به همه چیز حالت گرم و کلاسیک میداد. پیانو بزرگ و قهوه ای رنگی گوشه سالن به چشم میخورد. علاوه بر لوستر، چراغ های نفتی با پایه های طلا کاری شده و شمع های معطر برای دکوراسیون عجیب و مجلل ساختمان به کار برده شده بود. کمد چوبی با حکاکی ماهرانه ای که داشت بخش اعظم سالن اصلی رو پوشش میداد.

و اما سکوت عمارت بیشترین توجه ها رو به خودش جلب میکرد.

همگی بی سروصدا درحال رسیدگی به دستورات ارباب و خدمه مشغول تمیزکاری بودند. همه جا باید برق میزد تا زیبایی و مجلل بودن همه چیز، علل خصوص ارباب عمارت، بیشتر به چشم میومد. این مورد رضایت رئیس بود.

در بزرگی از جنس چوب گردو و با تزئینات و حکاکی های خارق العاده، ورودی اصلی رو پوشش میداد. تکونی میخوره و باعث میشه همه ی افراد دست از کار بکشن و با عجله به سمت جای مشخص شده ای که براساس رده شون تعیین شده بود، در یک صف عریض و برای عرض ادب وایستن. در سکوت ایستاده بودن و سرشون صاف و مستقیم رو به جلو بود، حتی جوری که نفس میکشیدن باید باب میل ارباب میبود وگرنه تاوانش جون بی ارزشون بود.

در کامل باز میشه و دیو رینای بزرگ نگاه پر غرورش رو داخل ساختمان میچرخونه تا مطمئن شه همه چیز طبق خواسته ش پیش رفته.

مردی که مقابل ردیف کارگزارانش ایستاده بود بیشتر از این صبر نمیکنه. با عصای چوبی عجیب و تزئینات قیمتیش فشاری به زمین وارد میکنه و قدم اول رو برمیداره.

عمارت سه قانون اصلی داشت؛ قانون اول، تمیز و مرتب باش. این باعث شده بود یکی از دغدغه های اصلی خدمه رسیدگی به ظاهر و خوش بوییشون باشه. نگرانی از بابت خط اتوشون جزوی از زندگیشون شده بود.

از بین افرادش رد میشه و اون ها تا حد دلخواه ارباب برای تعظیم خم میشن. با هر قدم ارومی که برمیداشت، متانت و اشراف زادگیش رو به رخ میکشید. جوری راه میرفت که تغییری توی موهای همیشه مرتب و دسته مویی که از بقیه بلندتر بود ایجاد نمیشد. مردی که همه توجه هارو به خودش جلب کرده بود جوری بی رحم و قدرتمند به نظر میرسید که هیچکس جرأت نمیکرد بالاتر از کفش ارباب رو ببینه.

قانون دوم، مسئولیت پذیری. مهم نبود چه شرایطی دارن اونا همیشه باید خوب به نظر میرسیدن. از زمانی که پا به این عمارت میذاشتی تو برای این مسئله حق انتخاب داشتی؛ یا با لبخند کارتو انجام میدادی یا میمردی.

بدون اینکه سر برگردونه همه رو زیر نظر داشت. انتهای صف وایمیسه.

قانون سوم و مهم ترین قانون، احترام! ارباب عمارت بیش از هرچیزی روی این مورد حساس بود. جدای از بحث احترام به ارباب، مهم نبود کارفرما یا همکار تو باید به همه احترام میذاشتی.

➘ Safeless Home ➚Kde žijí příběhy. Začni objevovat