part4

43 9 2
                                    

از دور به اون دوتا پسر عاشق نگاه کردن و راضی سرشونو به سمت هم برگردوندن.

&هاه..هوسوکا از دست کوک راحت میشیم!!!

*منظورت چیه یونگ؟

&یعنی اون خرگوش عضله ای به عشقش رسیده و نیازی نیست ما چسناله های شبونشو بشنویم و مجبور شیم کل شبو با این اقا مسابقات جیمینو نگاه کنیم و همچنین کنارش اون خرگوش مغزمونو بخوره!

_یاااا هیونگگ من اینجام!

اون دوتا با دیدن یونگی و هوسوک تصمیم گرفتن به سمتشون برن اما کوک با شنیدن اینکه یونگی هیونگش داره درموردش غر میزنه یواشکی وارد عمل شد تا مچشو بگیره.

&خب باش! میدونی جیمینی؟ این خرگوش زشت دهن مارو صاف کرد تا بتونه بهت اعتراف کنه. هرشب مجبور بودیم چسناله هاشو...

حرف یونگی با قرار گرفتن دست کوک روی دهنش قطع شد. کوک پشت یونگی رفته بود و از پشت محکم گرفته بودش تا بیشتر ابروشو نبره.

_بسه هیونگ به اندازه کافی ابرومو بردی!

*یونگ بچه هارو اذیت نکن.خب بچه ها پیش به سوی عصرونه.

+اوه!

با صدای شکمش فهمید با اینکه کلی غذای مورد علاقشو با دست پخت کوک خورده اما الان گشنه شده!

_بیبی صدای شکمت از گشنگی در اومده بیا بریم.

دست جیمینو گرفت و به سمت اقامتگاه راه افتاد.

+کوک...

_جونم موچی

+خیلی حس خوبیه که پیش همیم بدون اینکه چیزی رو شونمون سنگینی کنه

_درسته موافقم. ازادانه میتونم بگم من همونیم که دل پسر رویا های طرفدارات و تمام ادمای جهانو دزدیده!
خیلی هیجان انگیزه!

جیمین از شنیدن تک تک کلمات دوست پسرش گونه هاش به رنگ گلبهی دراومد و سعی کرد سرشو پایین نگه داره تا بقیه متوجه لبخند دندون نما و گونه های سرخش نشن

+خب منم ازادانه میتونم بگم من همونیم که دل خفن ترین و سکسی ترین ادم دنیا رو بردم! مطمعنم تا الان عکسامون همه جا پخش شده

_صد درصد شک نکن ولی مینی! اصلا حق خوندن کامنت های منفی رو نداری اوکی؟

+اوکی وایستا گوشیمو در بیارم و یه نگاهی بندازم
اها راستی میخوام عکسی که ازم تو ساحل گرفتی رو پست کنم.

_اوکی جوجه

جونگ کوک بیشتر از چیزی که فکرشو کنید هیجان داره و خوشحاله!
چی بهتر از یه جوجه سکسی و خوشگل که همه پسرا و دخترا واسش جون میدن تا بهشون یه امضا بده درصورتی که اون الان معشوقه و نزدیکترین فرد بهشه!

+کوککک....کوکیی؟

_ج..جانم؟ ببخشید داشتم فکر میکردم

+گشنمه خیلی خیلی زیادد

&بچه ها یکم دیگه میرسیم چی دوست دارین بخورین؟

+هیونگ برای من فرقی نداره چون میخوام زودتر غذا بهم برسه!

&میتونی تا وقت رسیدن دوست پسر زشتتو بخوری

*یونگییی عزیزم بهتر نیست امروز رو بیخیال این بچه ها که تازه بهم اعتراف کردن بشی؟ از فردا هر بلایی دوست داری سرشون بیار

&هووم،ایده جالبیه! قبوله خب جوجه و خرگوش رسیدیم.

جیمین با دیدن رستوران و حس کردن بوی غذا حتی فرصت نکرد جواب یونگی هیونگشو بده! به داخل رستوران پا تند کرد تا سفارش بده.

+سلام اقا! لطفا خوشمزه ترین غذای رستوران تون رو برام سرو کنید پولشم اصلا مهم نیست.

$چشم.

_جیمینی چی سفارش دادی؟

+گفتم خوشمزه ترین غذاشونو بزارن برام!و همینطور پولشم اصلا مهم نیست.

همین که جونگ کوک شروع به خندیدن کرد جیمین با تعجب نگاهش کرد.

_عالی بودد جوجه صاحب رستوران یونگی هیونگه.

_خب نمیدونستم

دوتاشون میخندیدن و از اون طرف یونگی و هوسوک صحبت میکردن.

&بفرما بعد میگی کاریشون نداشته باش عین جن زده ها وسط رستوران عزیزم دارن میخندن.

*درسته حق میدم بهت

بعد از چند ثانیه اونا هم شروع به خندیدن کردن.

رفتن و دور میز نشستن. جیمین با هربار که گارسون به سمتشون میومد خوشحال و با فهمیدن اینکه غذا برای میز اطرافشون بود عصبانی میشد!

_هی جوجه اروم باش الاناست که برای ماهم اماده بشه.

با نزدیک شدن گارسون حرف جونگ کوک تایید شد.

+هوووم عالیه  یونگی هیونگگگ

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

+هوووم عالیه  یونگی هیونگگگ

&تازه وقتی شروع به خوردن کنی سوپرایز میشی بچه

_جیمی من گوشت هارو نیم پز و ریز میکنم میزارم تو بشقابت و تنها کاری که باید بکنی غذا خوردن با خیال راحت از دستان قدرتمند عشقته!

+(با خنده جواب داد)عالیه موافقم

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلاااامم چطورین جیگرا؟
ببخشید که مدت خیلی طولانی نبودم اما الان برگشتم!
نظراتتون یادتون نره و بهم بگین دوست دارین روند داستان چجور باشه.
بوس به لپ هاتون فعلاااا♡


You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 09 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝙈𝙮 𝙛𝙖𝙫𝙤𝙧𝙞𝙩𝙚 𝚋𝚘𝚢. Where stories live. Discover now