𝐏𝐀𝐑𝐓 11

5K 689 567
                                    

حمایت کنید!
ووت و کامنتِ همراهِ متنِ داستان فراموش نشه!!

6,6 کلمه[هزار]

توی کانالم پارت به پارت تلگرافش رو میذارم...وَ همچنین اسپویل : THV_CO

کامنتِ "خسته نباشید و مرسی بابت آپلود و عالیه" ، دلگرم کننده ست ولی مطمئن باشید من خسته نمیشم از اینکه مینویسم...اگه دیگه خیلی خسته باشم ،زمانی خستگیم در میره که توی روند داستان نظر بدید!

*

در آن دوره که نامِ نحس‌اَش رات بود وَ چند روز رو از آن خود کرده بود؛ بار ها بینِ دست‌های مَردِ درنده قرار گرفته و به وحشیانه‌ترین طریقِ ممکن؛ لمس شده بود‌‌.
فقط گاهی اگر رئیسِ قبیله‌ی شمالی‌ها اجازه میداد، به‌خواب میرفت و کمی خوراک میخورد...هر لحظه که بیشتر از قبل می‌گذشت ،سرگیجه‌اَش شدت میگرفت و بدنَش سست‌تر میشد...ولی دقیقا همان‌جا که احساس میکرد دیگر نایی برای نفس کشیدن هَم ندارد، چشم‌های تارَش، مردمک‌های سیاه رنگِ گرگِ آلفا رو تشخیص داده بود...همان لحظه بود که نورِ اُمید در قلبی که رو به تاریکی میرفت، روشن شده و شاهزاده‌ی اُمگا، شکرگذارِ الهه‌ی ماه شده بود!

همانندِ همیشه خود را خوش‌شانس خطاب کرد و زمانیکه کلمه‌ی "بابونه‌یِ‌‌من" با صدایی خشدار و لحنی مشتاق به گوش‌های داغ کرده‌اَش رسید، با حلقه کردنِ دست‌هایَش دورِ گردنِ کلفتِ گرگِ آلفا، بدنِ برهنه‌اَش رو که در آن چند روز رنگِ پارچه ندیده بود؛ به مَرد چسبوند و بی صبرانه مشغولِ بوسیدنَش شد... دیدارِ دوباره با گرگِ آلفا ،جُدا از خلاص شدن از خوی‌ِ وحشی‌گریِ مَردِ بی رحم؛ برایَش خوشایند بود...انگار که با گرگِ آلفا نزدیکیِ بیشتری نسبت به خودِ شخصِ جُئون جونگ‌کوک احساس میکرد...اُمگای درونَش بی انتها خواستارِ دیدار با گرگِ آلفایی بود که علاقه و محبت از سمتَش به خوبی حس میشد!

برخلافِ جُئون، گرگِ آلفا تَن و بدنَش رو با علاقه‌ای که گویی سال‌هاست که شکل گرفته؛ نوازش کرده و لذتی بی انتها و دو طرفه به هر دویِ آنها نصیب کرده بود! اما آن‌ها متوجه بودند که رئیسِ شمالی‌ها به‌زودی به گرگِ آلفا چیره خواهد شد پس نهایتِ لذت رو از ملاقاتِ کوتاه‌شون بردند...استراحت کردند، حرف زدند، غذا خوردند ،حتی تهیونگ باعث شده بود که گرگِ آلفا بابتِ خاطره‌ی کودکیِ اُمگا بلند قهقهه بزند و این حسی بود که خودِ جئون جونگ‌کوک هیچ‌وقت با اُمگا تجربه‌اَش نمیکرد...اُمگا، با گرگِ آلفا مهربان بود با اینکه او را بیش از حد حساس و متعصب می‌دید اما تسلطِ قابلِ تحسینی به رویَش داشت و این...شرایط رو تا حدودی قابلِ کنترل میکرد!

در هر صورت چه گرگِ آلفا، چه جئون جونگ‌کوک برای یک جسم بودند و هر دویِ آن‌ها از یک قبیله و شمال!
ولی حداقل گرگِ آلفا او را میخواست و به پیوندِ میانشان احترام میگذاشت...ولی آنقدر که باید قدرتِ مقابله با جُئون رو نداشت و به هیچ وجه به او در هیچ شرایطی غالب نبود...شاید هَم آن مَرد، جئون جونگ‌کوکی که هر کاری میکرد که قدرتَش رو از هر آنچه که هست افزایش دهد، بیش از حد زیرک و باهوش بود که خود را وابسته به گرگِ درونی که خودَش دلبسته و مطیعِ اُمگایی‌ست، نکرده بود!

𝐑𝐞𝐯𝐞𝐧𝐨𝐮𝐬 𝐖𝐨𝐥𝐟 | 𝐊𝐕Donde viven las historias. Descúbrelo ahora