42. قربانی

44 17 61
                                    

فن‌شینگ سعی کرد تعجبش زیاد توی صورتش مشخص نشه.

بایلی وجود داشت و منگ یائو حتی اسمش رو هم عوض نکرده بود. دوست یوبین، همون بایلی داستان بود. 

حتی قضیه شش سال پیشش که در اون مادر بایلی، پدرش رو کشته بود هم یکی بود. اما بایلی که پارسال خودکشی کرده بود.

قضیه چی بود؟

یعنی ققنوس داشت انتقام مرگ بایلی رو میگرفت؟ 

با کشتن تمام کسایی که زیر ١٨سال بودن و اذیت شده بودن، میخواست انتقام بگیره؟ همون طور که بایلی وقتی زیر ١٨سال بود مورد تعارض جنسی قرار گرفته بود و دقیقا با این تفکر که کشتن یک مجرم -به شیوه ای شبیه خودکشی بنظر برسه- بهتر از خودکشی یک قربانیه!

حالا ذهنیت ققنوس براش روشن و حتی یه جورایی منطقی شده بود. 

ققنوس فقط به ایمیل هایی جواب میداد که در اون قربانی اشاره کرده بود که اتفاقات بهش احساس مرگ میده!

انگار که میخواد خودکشی کنه. 

پس ققنوس کسایی که به اون قربانی ها آسیب زده بودن رو میکشت و جوری قضیه رو شکل میداد که انگار خودکشیه.

همونطور که خودکشی قربانی ها در واقع یک خودکشی نبود، یک مرگ تدریجی بود! 

و ققنوس به خودش افتخار میکرد همان طور که همه اون قلدر ها به خودشون افتخار میکردن. 

این فقط یک سری قتل زنجیره ای با دلایل بچگونه نبود. این برای ققنوس مثل یک موعظه اجتماعی بود!

ناگهان یوبین دست فن‌شینگ رو گرفت و اونو از فکر بیرون اورد. 

همینجور که با انگشتانش بازی میکرد گفت:
«بیا دیگه دربارش حرف نزنیم... حالم گرفته میشه»

فن‌شینگ سریع سرش رو تکون داد. خودش هم واقعا نمیخواست به ققنوس فکر کنه. از اون پاسگاه پلیس لعنتی بیرون اومده بود که خوش بگذرونه و حالا داشت به اونجا فکر میکرد. عجب احمقی بود. فقط میتونست روی وقت گذرونی با یوبین تمرکز کنه. 

یوبین دست فن‌شینگ رو رها کرد و بهش خیره موند و گفت:
«انگشتات خیلی ظریف و قشنگن»

فن‌شینگ لبخند محوی زد. یوبین که غذاش تموم شده بود از جاش بلند شد. روی مبل سه نفره ای نشست و از تلوزیون آهنگ آروم و عاشقانه ای رو پخش کرد. چشمانش رو بست تا بهش گوش بده.  فن‌شینگ از جایش بلند شد و کنار یوبین نشست. 

یوبین به فن‌شینگ نگاه کرد. . نگاهش رو به سمت دستای فن‌شینگ سر داد و اون رو دوباره گرفت. انگشتاش رو لای انگشتان بلند و کشیده فن‌شینگ فرو برد و دوباره به فن‌شینگ خیره شد. 

فن‌شینگ زمزمه کرد:
«آهنگ قشنگیه»

«پلی لیستیه که پنج سال پیش درست کردم»

𝘗𝘩𝘰𝘦𝘯𝘪𝘹حيث تعيش القصص. اكتشف الآن