part2: they know

257 72 58
                                    

#پارت2

عنوان پارت: "اونها میدونن "

توی جاش غلتید و نگاه تار و خواب آلودش ناخودآگاه به سمت تخت جونگکوک برگشت‌.
تخت خالی خبر از این میداد که کوک هنوز برنگشته.
نگاهش اینبار به سمت ساعت روی میز کنارش چرخید و با دیدن عدد شش صبح ناخودآگاه به آرنج هاش تکیه زد و نیم تنه اش رو بالا کشید.

_ماتیلدا؟

به آرومی زمزمه کرد و صدای ضعیف هوش مصنوعی به سرعت جواب داد:

_چه کمکی میتونم بهت بکنم؟

_کاپیتان جئون کجاست؟

آروم پرسید و هوش مصنوعی بعد از تنها یک لحظه مکث جواب داد:

_طبقه منفی شش، هنوز داره روی پرونده کار می‌کنه

یوهان بدون اینکه چیز دیگه ای بگه از جا بلند شد و بعد از مالش دادن چشم راستش با پشت دستش قدم برداشت و از اتاق بیرون زد.
بی توجه به رکابی سفید رنگش پا به آسانسور گذاشت و عدد منفی شش رو لمس کرد.
چیپ و چشمش رو اسکن کرد و منتظر موند تا آسانسور پایین بره.

_سرگروهبان یوهان اسمیت، هویت خودتون رو تایید کنید

_یوهان اسمیت، سرباز رده دو به شماره خدمت322073
با رمز عملیاتی B23wji

_هویت تایید شد.

درهای آسانسور با سبز شدن صفحه دیجیتالی باز شد و یوهان پا به فضای روشن سالن تحقیقات گذاشت.
صفحات شیشه ای که تا روز قبل خالی از کوچیک ترین ردی بودن حالا پر بودن از عکس ها، صفحات روزنامه و نوشته های بی شمار اطرافشون.
ماژیک قرمز رنگی با شلختگی بعضی عکس ها و متن هارو به هم وصل کرده بود و جونگکوک در همین لحظه هم درحال نوشتن چیزی روی صفحه شیشه ای مقابلش بود.
صدای کشیده شدن و ضربه زدن ماژیکش به شیشه تنها شکننده سکوت بود و موهاش بخاطر چنگ های مداومش به هم ریخته بنظر میرسیدن.
میز وسط پر از جعبه های پرونده های بایگانی شده بود و درِ بعضی از اونها باز رها شده بود.
روی زمین تعداد زیادی کاغذ مچاله شده به چشم میخورد و توی انتهایی ترین بخش میز چندین ماگ خالی قهوه‌ی فوری!
نگاهش با شگفتی به هر طرف می‌چرخید و جونگکوک انگار حتی متوجه حضور اون هم نشده بود چرا که درحالی که هنوز چیزی رو یادداشت میکرد خطاب به هوش مصنوعی پرسید:

_شرکت کره ای که متعلق به پارک هونگده بود الان تحت مدیریت کیه؟!

_مردی به اسم لی هانجون بعد از مرگ هونگده، در طی پنج ماه نیم بیشتر سهام شرکت رو خرید و مدیریتش رو به دست گرفت.

ماتیلدا گفت و جونگکوک بعد از لحظه ای مکث ماژیکش رو از صفحه بی رنگ جدا کرد و جوری که انگار داره با خودش صحبت می‌کنه زمزمه کرد:

_چرا یه نفر باید چنین شرکت بدنامی رو بخره؟
لی هانجون میتونسته با پولی که برای خرید سهام این شرکت داده، عملا یه شرکت مستقل تاسیس کنه پس چرا؟

𝑴𝑶𝑳𝑻Where stories live. Discover now