part8: Big problem

208 49 45
                                    

#پارت_8

عنوان پارت: "مشکل بزرگ"

با دست هایی که به سینه زده بود پشت سر دکتر ایستاده بود و از پشت شیشه به داخل اتاق عکسبرداری خیره شده بود.
جسم جیمین پوشیده توی لباس آبی رنگ مخصوص تا نیمه داخل دستگاه ام آی ار فرو رفته بود و تصویری از مغزش در حال شکل گرفتن روی مانیتور های مقابل دکتر بود.

_تغییرات زیادی نمیبینم، قرص هاش رو منظم مصرف میکنه؟

دکتر نسبتا مسن خیره به مانیتور پرسید و تهیونگ به آرومی جواب داد:

_بله من خودم مطمئن میشم که هر روز قرص هاش رو بخوره.
تمرینات روانشناسیش رو هم شخصا مدیریت میکنم و انجام میدم.

دکتر بلاخره نگاه از مانیتور گرفت و کاغذ های مخصوص نسخه نویسیش رو جلو کشید.
درحالی که بی وقفه دارو های مورد نظرش رو می‌نوشت توضیح داد:

_دوتا از داروهاش رو تغییر میدم، امیدوارم که این بهش کمک کنه.
هنوزم از زمانی که سالم بوده خاطره نمی‌بینه؟!

مرد درحالی که مهر خودش رو پای برگه میزد تیکه دوم حرفش رو پرسید و صندلی چرخ دارش رو به سمت تهیونگ چرخوند و همزمان با گرفتن برگه به سمت پسر از بالای عینک گردش بهش خیره موند.

_جدیدا توی خواب هذیون میگه، متوجه میشم که مادرش رو صدا می‌کنه و ازش میخواد که نره، اما وقتی بیدار میشه ازش میپرسم که یادش هست چه خوابی دیده اما اون میگه که چیزی یادش نیست.

تهیونگ گفت و نسخه رو از دست مرد گرفت.
دکتر به آرومی سر به نشونه فهمیدن تکون داد و بعد از چند لحظه مکث لب باز کرد:

_سعی کن بیشتر درمورد خاطراتش باهاش صحبت کنی اما بهش بیش از حد فشار نیار، کم کم روش کار کن.
از پدرش بپرس که چه خاطرات مهمی باهاش داره، مثلا یه خاطره از یکی از شب های کریسمس یا تولدش، یه چیزی که مهم باشه.
و بعد ازش بخواه که اونا رو به یاد بیاره، اگر لازم شد راهنماییش کن تا کم کم یادش بیاد.
این ممکنه به برگشت حافظه اش کمک کنه

_ممنونم دکتر

به آرومی گفت و بعد از تعظیم کوتاهی از اتاق خارج شد.
بیرون در منتظر خروج جیمین از اتاق عکسبرداری موند و چند دقیقه بعد پسر کوچکتر بلاخره درحالی که یه لبخند بزرگ روی لبش بود و واسه یکی از پرستار ها تند تند دست تکون میداد از اتاق خارج شد.
توی هودی بنفش و شلوار جین بگش به شدت بامزه بنظر می‌رسید

_تهیونگی هیونگ! بریم شهربازی؟!

پسرک با رسیدن به اون درحالی که عملا از بازوش آویزون شده بود با چشم هایی پرستاره و هیجان زده پرسید، چرا که تهیونگ با قول اینکه بعد از دکتر به شهربازی میرن موفق شده بود اون رو بدون هیچ کل کلی تا بیمارستان خصوصی  بکشونه!

𝑴𝑶𝑳𝑻Where stories live. Discover now