✴️53✴️

335 104 132
                                    


_سهون؟ پسرم تا کی میخوای خودتو توی این اتاق حبس کنی؟!

_خفه شو!

کریس در حالی که گلدون توی دستش رو جلوی افتاب گرفته بود و دقیق به نقش روش نگاه میکرد جواب داد

_بی تربیت... آدم با پدرش اینجوری حرف نمیزنه!

پلک های سهون روی هم افتاد و رگ های پیشونیش از حرص ضربان گرفتن...
صدای قدم های کریس که داخل اتاق راه میرفت و قیمت اسباب و اثاثیه رو می‌سنجید مثل پتک توی سرش کوبیده میشد و هر لحظه بیشتر از قبل به مرز انفجار میرسید‌.

_چانی خونه به این خوشگلی داشته برای چی اینهمه مدت سر لرد آوار بوده؟! اینجا که خیلی بهتره... اوه! تو اینجا یه حوضچه داری! پسر حموم کردن اینجا خیلی مچسبه!

چشماش رو باز کرد و به سمت در کشویی که در سمت دیگه ی اتاق بود چرخید. این در به یه حیاط خلوت کوچیک و سرسبز ختم میشد که حوض نسبتا بزرگی پر از ماهی های زینتی داشت.
کریس پاچه های شلوارش رو بالا زد و نزدیک اب شد که صدای هوار سهون بالا رفت

_توش ماهی هست بدبخت ندیده نپری توش!

_آه پسر بیا تا از اینجا هم پرتت نکردن بیرون از امکاناتش استفاده کن! چقدر تو احمقی آخه... میگم اینا رو نمیشه خورد؟

_اگه بخوریشون بابام هم منو هم تو ر‌و میخوره...

_بابات که منم! اون پرتت کرد بیرون... تو رو به اون پسره فروخت.

چشم هاش رو توی کاسه چرخوند.
جوری که کریس مدام و مدام این موضوع رو بهش یادآوری میکرد خیلی رو اعصاب بود.

_تو کیر بابامم نیستی چه برسه به خودش!

روش رو به سمت دیگه چرخوند و زیر لب غر زد

_دیر یا زود یا من برمیگردم خونه یا اونم میاد همینجا...

_هوم آره همینجوری امیدوار باش... منم دیگه یادت نمیارم چجوری عین آشغال انداختت دور انگار هیچوقت براش ارزشی نداشتی...

عصبی از جا پرید و با شتاب به سمت کریس رفت

_بکش بیرون پاهای بوگندوتو!

_ از تو تمیز ترم! یه ماهه رنگ آفتاب ندیدی! بوی نم گرفتی انقدر گوشه ی اتاق نشستی شاید باباییت بیاد دنبالت!

از پشت یقه ی پیراهن کریس رو گرفت و عقب کشید. مرد بدون اینکه از حالت نشسته اش خارج بشه با قدرت دست سهون عقب رفت و پاهاش که تا زانو داخل اب خنک حوض فرو رفته بود بیرون کشیده شد.‌
انگشت های خیس پاش رو تکون داد و با چرخیدن به عقب به سهون که دوباره داخل اتاق رفته بود نگاه کرد

_یوقت نیای تو آفتاب سیاه میشی! اون وقت کای دیگه کیرشم دستت نمیده! هرچند...

از جا بلند شد و در حالی که با همون پاهای خیس به داخل اتاق برمیگشت ادامه داد

SurvivorWhere stories live. Discover now