part5

296 39 1
                                    

جیمین pov
فکرشم نمی کردم مین یونگیو ناک اوت کنم بیهوش شد بردنش به اتاق بهداری و اون جئون احمق میخواست منو بزنه اگه معلم ورزش نیومده بود من کارم تموم بود یه حس عجیبی هم داشتم گرگم یکم بی‌قراری میکرد نمی‌دونم چه مرگشه ولی وقتی که داشتم نقشه می‌کشیدم خیلی خوشحال بود اما الان خب فقط و فقط یه نگاه میندازم تو اتاق بهداری فقط میخوام مطمئن شم که مرتکب قتل لعنتی نشدم اوکی به سمت اتاق بهداری رفتم اول از بیرون سرک کشیدم عجیب بود چون اون آلفا تنها تو اتاق بود و نشسته بود و به روبرو زل زده بود وقتی خواستم برگردم آخرین نگاهو که انداختم یه لحظه ترسیدم اون آلفا با چشمای آبی به من خیره شده بود انگار داشت با چشماش بهم دستور میداد که بیا اینجا و منم مثل مسخ شده ها وارد اتاق شدم تنم داشت آتیش می‌گرفت ولی رایحه ی اون آلفا فقط تلخ و سرد بود فقط بهم زل زده بودیم که اون شروع کرد به حرف زدن و من فقط مسخ نگاهش بودم لعنت بهش
_امگا بیا جلوتر
ترسیدم ولی به حرفش گوش دادم رفتم و کامل به تخت چسبیدم دستشو جلوتر آورد و اول رو صورتم کشید باید اعتراف میکردم برای اولین بار از یه آلفا ترسیدم اون فقط بهم نگاه میکرد و دستشو از بالا تا پایین رو صورتم میکشید چیزی نمی‌گفت و این داشت منو دیوونه میکرد گرگ احمقم کلا تسلیم شده بود مایع شرمساری بود ولی میخواست جفتش تنبیهش کنه مگه خود نفهمش با کشیده شدن انگشتش رو لب پایینم چشامو بستم و یه زمزمه به صورت غریزی از لبام خارج شد
+آلفا
با حس کنار رفتن دستش و درد لپ سمت چپم از تو هپروت در اومدم و با درد داد کشیدم و موهاشو کشیدم اونم بیکار ننشست و محکم تر گاز گرفت و منم موهاشو محکم تر کشیدم اشکام تو چشام جمع شده بود که در اتاق بهیاری باز شد و جئون و کیم نامجون وارد شدن اول با شوک بهمون زل زدن ولی کیم نامجون سریع به خودش اومد و مارا با یه حرکت از هم جدا کرد اون موجود عوضی حال بهم زن (منظورش یونگیه) با یه پوزخند چندش بهم نگاه کرد و موهاشو صاف کرد و رو کرد سمت کیم نامجون و گفت
_من خوبم نام بعد از اینکه یه امگای احمقو ادب کردم بهتر شدم هه
با عصبانیت و ناراحتی که نمی‌دونم چرا تو دلم راه افتاده بود بهش زل زدم کیم نامجون سری به نشونه تاسف تکون داد و گفت واقعا که یونگی صورت امگای بدبختو ببین
اون عوضی با همون پوزخند گفت بدبخت نامجون اونم این اون موهای منو همه رو کند توپو تو سرم زد اینا هیچی نیستن
با عصبانیت داد زدم چون تو مثل یه هار گازم میگیری مریض روانی و بعد از اونجا خارج شدم
سوم شخص pov
بله جیمین خارج شد و حرف یونگیو که گفت رامت میکنم امگا کوچولو رو نشنید و اون لبخند لثه ای شیطانی رو ندید
تهیونگ pov
بعد از اینکه جیمین اون توپو زد تو سر اون آلفای بخت برگشته بیهوش شد و جونگ کوک اونو به بهیاری برد جونگ کوک خیلی عصبانی بود و می‌خواست جیمینو بزنه یه امگا رو البته این کار از جونگ کوک بعید نبود سیگارمو روشن کردم ولی تا خواستم بزارم تو دهنم یهو از دستم کشیده شد جونگ کوک بود و عصبانی بود و شایدم ناراحت رایحه تلخش تلخ تر شده بود چیزی نگفتم و یه سیگار دیگه برای خودم روشن کردم سکوت آرامبخشی بود زیر چشمی بهش نگاه کردم جونگ کوک موهاشو بالا داده بود از رو فرم مدرسه یه کت چرم پوشیده بود پرشینگ کنار لبش برق میزد اون واقعا جذاب بود و من واقعا عاشقشم ناخودآگاه دستمو جلو بردمو چینای بین ابروهاشو باز کردم و یهو یه حسی مثل مور مور شدن پوستمو حس کردم و بعدش زوزه ی گرگم جفت خدای من انگار اونم متوجه شد که با دهن باز بهم زل زده بود
جونگ کوک pov
همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت که کیم دستشو جلو آورد و چین بین ابروهامو باز کرد یعنی لمسم کرد و لعنت بهش اون جفتم بود کیم تهیونگ باورنکردنیه انگار اونم دست کمی از من نداشت که من سعی کردم به خودم بیام و دستشو کنار زدم هولش دادم و اون محکم به دیوار برخورد کرد تو چشماش نگاه کردم اون زیادی معصوم و احمق بود و این خوب نبود به بازوش فشار آوردم با یه صدای بم و دیپ گفتم
_منو ببین کیم حق نداری به کسی چیزی بگی به هیچکس فهمیدی؟
با تعجب ابرو بالا انداخت
+چرا ما جج ..جفتیم
_نه کیم ما جفت نیستیم حق نداری به کسی حرفی بزنی
و با لحن آلفاییم گفتم فهمیدی اونم لباشو آویزون کرد و گفت فهمیدم آلفا یه فشار کوچیک به بازوش وارد کردمو از اونجا رفتم
تهیونگ pov
اینجا چه خبره چرا گفت جفت نیستیم نکنه میخواد ردم کنه

your my everythingWhere stories live. Discover now