e6

36 14 22
                                    

تاعو خیلی اروم رو به روی اون زن نشست و پرسید
-میخواستید... من رو ببینید؟

زن سری تکون داد
-البته...

و بعد گفت
-با چیزی که درباره ت شنیده بودم... متفاوتی...

تاعو سرش رو پایین انداخته بود و جوابی نداد...

اون زن ادامه داد
-میدونی من کی هستم مگه نه؟

تاعو جواب داد
-بله...فکر میکنم شما... خواهر کریس باشید...

زن چند ثانیه ای نگاهش کرد و بعد با صدای بلند خندید و گفت

-اگه فکر میکنی این شیرین زبونی ها میتونه کمکی کنه اشتباه میکنی...

تاعو گیج نگاهش کرد و گفت
-متوجه نمیشم... من واقعا متاسفم فکر میکردم که خواهرش باشید... من...

زن دستش رو بلند کرد و تاعو هم دیگه ادامه نداد...

زن گفت
-من مادرش هستم...

تاعو اوه ارومی گفت و بعد گفت
-متاسفم ... اخه... کریس به من گفته بود که مادرش رو از دست داده... البته من قصد ناراحت کردنتون رو...

خانم وو نذاشت تاعو حرفش رو تموم کنه
-من مادر کریس هستم... حتی اگه خودش این رو قبول نداشته باشه... بگذریم برای این حرف ها اینجا نیومدم...

همون موقع خانم صاحب کافه دوتا قهوه برای تاعو و خانم وو اورد و گفت

-بفرمایید... خوش اومدید... این قهوه رو مهمان کافه هستید...

خانم وو واکنشی نشون نداد و حتی نگاهش رو هم از تاعو برنداشت...

بعد از رفتن صاحب کافه قهوه رو سمت لوهان گرفت و رو به تاعو گفت
-میخوام که رابطه ت با پسرم رو تمومش کنی...

تاعو کاملا انتظارش رو داشت پس گفت
-خانم وو... من نمیتونم این کار رو بکنم... من و کریس...

خانم وو سریع گفت
-دوستش داری... میدونم میدونم... اما اینو به خاطر خودت دارم میگم...حرفم رو باور کن...

اهی کشید و زیر لب ادامه داد
-مشخصه کریس چیزای زیادی درباره بچگیش نگفته...

نگاهی به سر تا پای تاعو انداخت و گفت
-مطمئنم که زندگی ما به نظر خیلی درخشان میاد... مهمونی های مجلل... ماشین های مدل بالا و خونه های بزرگ... میفهمم که چرا باید بهش جذب بشی و نخوای از کریس جدا بشی...

تاعو کمی رنجیده به نظر می اومد پس خانم وو پرسید
-میدونی شغل کریس چیه؟

تاعو گیج جواب داد
-فکر میکردم الان دانشجو باشه...

خانم وو سری تکون داد
-البته... الان دانشجوعه ولی به زودی باید شرکت پدریش رو بچرخونه... صد ها هزار نفر قراره زیر دستش کار کنن...

نگاهی به اطرافش انداخت و ادامه داد
-وقتی با پدر کریس ازدواج کردم... پدر کریس مثل الان کریس بود... بلند پروازو سبک سر... و معشوقه ش‌‌....

little princess Where stories live. Discover now