e7

36 12 23
                                    

-اما توی این ماجرا اصلا حرفی از بچه زده نشد!

ییشینگ سریع گفت
-آره...خب...دلیلش اینه که‌... این... اخرین باری نبود که خانم وو و تاعو با هم ملاقات داشتند...لوهان گفت که تقریبا دو هفته بعد... تاعو به شرکت خانم اومد...

فلش بک

لوهان همونطور که از لیوان کاغذی قهوه ش می‌نوشید به طرف ورودی اصلی ساختمان رفت تا بسته ای که برای خانم وو اومده بود رو تحویل بگیره...

بعد از گرفتن بسته به طرف اسانسور میرفت که چیزی توجه ش رو جلب کرد..

چند دقیقه ای طول کشید تا اون پسر که با مسئول پذیرش صحبت میکرد رو بشناسه...

و وقتی متوجه شد که این پسر همون پسریه که چند هفته پیش با خانم وو به دیدنش رفته بودند با عجله به طرفشون رفت

صدای مسئول پذیرش رو شنید
-اقا... گفتم که... خانم وو حسابی سرشون شلوغه اگر وقت قبلی نداشته باشید نمیتونم اجازه بدم داخل ساختمان بشید...

تاعو سریع گفت
-ولی من حتما باید با خانم وو صحبت کنم.. این خیلی مهمه... لطفا باهاش تماس بگیرید... اگه بدونن من اومدم حتما اجازه میدن...

مسئول پذیرش بی حوصله جواب داد
-خانم وو جلسه دارند... من نمیتونم مزاحمشون بشم... لطفا از اینجا برید وگرنه مجبور میشم حراست رو خبر کنم...

تاعو سریع گفت
-اما...

لوهان اجازه نداد این گفت و گو بیشتر از این ادامه پیدا کنه جلو تر رفت و خطاب به تاعو گفت
- پس شما اینجا هستید! لطفا همراه من بیایید... خانم وو منتظر شما هستند...

رنگ از صورت مسئول پذیرش پرید ...لوهان منشی خانم وو بود و اگه لوهان اینطور میگفت پس قطعا این شخص یه مهمون مهم بود!

پس تلاش کرد عذر خواهی کنه و تاعو هم که خیالش راحت شده بود دنبال لوهان راه افتاد...

لوهان دروغ نمیگفت...

خانم وو واقعا منتظر تاعو بود...

همیشه چند هفته بعد از اینکه پارتنر های سابق کریس پیشنهاد خانم رو قبول میکردند و کریس رو ترک میکردند برای گرفتن پول بیشتر سر و کله شون پیدا میشد...

پس لوهان مطمئن بود که قضیه اینبار هم همچین چیزیه...

وقتی به اتاق رسیدند لوهان جلو تر وارد شد و به خانم وو گفت که تاعو اینجاست و خیلی زود... تاعو رو به روی خانم وو داخل دفترش نشسته بود...

خانم وو نگاهی به تاعو انداخت و گفت
-برای چی اینجا اومدی؟ پول نمیخوای درست نمیگم؟ چون اگه پول میخواستی از همون لحظه اول که وارد دفتر شدی شروع میکردی به صحبت... ولی اینکه اینطور ساکتی...

به تاعو اشاره کرد
-خب بگو ببینم اگه پول نمیخوای چرا اینجا اومدی؟
لوهان سر تا پای تاعو رو برانداز کرد...

little princess Where stories live. Discover now