"cherry

363 43 12
                                    

V.

بعد کلی تمرین بلاخره اینا تصمیم گرفتن یه کوچولو استراحت کنن
کنار کوکی نشسته بودم و کمکش میکردم با حوله عرقاشو خشک کنه
جیمین هم کناد شوگا نشسته بود و با لبخند احمقانه نگاش میکرد درسته لحظه قشنگی بود تا اینکه هممون با داد نامجون صد متر تو جامون پریدیم:دوباره چیکار کردین که فیزیوتراپ میگه دیگه نمیخاد با شما کار کنه هان ؟؟؟

جونگکوک بیخیال دستامو گرفت و روشون بوسه ریزی زد که دقیقا پروانه هارو حس کردم:کارش خوب نبود منم تو روش گفتم‌اونم بش برخورد و دیگه داد نزن

نامجون خنده هیستیریکی کرد:آخر دیوونه میشم چرا من اومدم مربی توی کله خر شدم هان؟

جونگکوک بازم حواسش به من بود و تار مویی که جلوی صورتم بود رو کنار زد:خودت خاستی وگرنه نه منم‌خوشم نمیاد داداشم هی بهم غر بزنه رو مخه

نامجون یکی محکم زد تو سر خودش که با بهت بهش نگاه کردم بدبخت از دست اینا خل شده:الان من فیزیوتراپ از کجا پیدا کنم هان؟ اونم دم مسابقه شوگاااا با وضع شونه داغونش

جیمین با اخم نگاش کرد:کجاش داغونه خیلیم خوبه

نامجون پوکر نگاش کرد:خدایا به من صبر بده صبرررر

بلاخره جونگکوک نگاشون از من گرفت به نامجون نگاه کرد:از بیمارستانا یکی استخدام کن

نامجون دوباره خندید:آخه انقدر از خودتون اسم در کردین که اره وحشتناکن عصبین وحشین و روانی که  جرعت نمیکنن بیان

با جرقه ای که تو ذهنم خورد سمتشون برگشتم:من میتونم یه چیزی بگم؟

همشون سمتم برگشتن و جونگکوک لبخند ریزی زد:هرچی دوست داری بگو لاو من همیشه بهت گوش میدم

نامجون با بهت به جونگکوک نگاه میکرد:ای آدم زن ذلیل

لبخندی زدم:برادر من فیزیوتراپه میتونم بهش بگم تا فیزیوتراپ پیدا میکنین بیاد اینجا چون هنوز کار ثابت نداره

لبای نامجون یهو کش اومد و سمت من اومد و دستامو گرفت:اووو تهیونگ تو فرشته نجات منی لطفا لطفا بهش بگو بیاد هرچقدر حقوق بخاد هم اوکیه

جونگکوک با اخم بهش نگاه میکرد:هیونگ دستاشو ول کن

نامجون پوکر نگاش کرد و محکم‌کوبید پشت سرش:نخوردمش حالا مرتیکه عاشق ...تهیونگ اگه میشه فردا با داداشت بیا اینجا

سرمو تکون دادم همینطور که دستمو جایی که نانجون رو سر کوکی زده بود نوازش وار میکشیدم گفتم:باشه حتما

سمت کوکی برگشتم:درد داشت؟

سرشو توی گردنم فرو کرد:اگه قراره اینجوری نازم‌کنی اره خیلی درد داشت

خنده ای به شیرینیش کردم:الفا خالص و انقدر لوس بازی؟

بوسه کوچیکی به گردنم زد که کل بدنم داغ شد:اینا فقط برای توعه لاو فقط تو همچین رفتاری ازم‌میبینی

Fighter || KookVWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu