خودتون میدونید احتمالا ولی جهت احتیاط"🔞"
+پس باهام بخواب!
فقط چند ثانیه طول کشید تا متوجه شه دقیقا چه حرفی به آلفاش زده و درحالیکه دلش میخواست از خجالت آب بشه و توی زمین فرو بره، بهتزده دستهاش رو روی لبهاش کوبید و نگاهش رو از آلفاش گرفت. چانیول اما با نیشخندی که کنترلش رو نداشت عکسالعملهای امگاش رو دنبال میکرد. صورت همسر دوستداشتنیش قرمزتر از چندثانیه پیش شده بود و از داشتن تماس چشمی باهاش امتناع میکرد.
درحالیکه تلاش میکرد خندهاش رو بخوره و حفظ ظاهر کنه، دستهای امگاش رو از روی لبهاش کنار زد و صورت داغش رو با دستهاش قاب کرد.-نمیخوای نگاهم کنی؟
نگاه بکهیون با چندثانیه تأخیر بالا اومد و به تیلههای مشکیرنگ همسرش خیره شد.-من که گفتم هرکاری تو بگی انجام میدیم... پس چرا خجالت کشیدی کوچولو؟
چانیول با خنده پرسید و مشغول بوسیدن اجزای صورت همسرش شد. پیشونی درخشانش که کمی نم داشت، گونههای نرمش، چشمهای قشنگش که دنیای آلفا به حساب میومدن و در آخر، لبهای باریکش که هوسانگیزتر از هرزمانی بهنظر میرسیدن.بکهیون که از توجههای همسرش به وجد اومده بود بدن خودش رو کمی جلو کشید و دستهاش دور گردن آلفاش حلقه شدن. چانیول فرومونهای خاص خودش رو آزاد کرده بود و همین باعث میشد امگای توی بغلش فقط کمی آروم بگیره. دمای بدنش واقعا بالا بود و اگر اونقدر لجباز نبود، فوری به بیمارستان میبردش تا از سلامت امگاش اطمینان حاصل کنه.
بوسهشون اونقدر عمیق نشد و قبل از اینکه کار به جاهای باریک برسه، چانیول بوسه رو قطع کرد و نگاهی به صورت امگای ناراضیش انداخت. با مهربونی اخمی که روی پیشونیش چروک انداخته بود رو بوسید و کمکش کرد روی مبل سهنفرهی پذیرایی دراز بکشه اما قبل از اینکه حتی فرصت کنه کمر راست کنه امگاش یقهش رو چسبید و لبهاشون رو بهم رسوند. بکهیون شلخته میبوسید و بهنظر میومد اصلا اهمیتی به اینکه آلفا همراهیش نمیکنه نمیده. بعد از اینکه مطمئن شد چانیول قصد قطعکردن بوسه رو نداره، انگشتهای لرزونش کمی پایینتر رفتن تا دکمههای لباس آلفا رو باز کنن.
چانیول که متوجه نیت همسر عجولش شده بود دستهای لرزونش رو که سخت در تلاش بودن رو با یه دست گرفت و سعی کرد مهارش کنه.+چرا جلوم رو میگیری؟ نمیخوای؟
بکهیون بعد از قطعکردن بوسه، کلافه و بغضی پرسید و سعی کرد روی مبل بشینه.-مگه اجازه میدی حرف بزنم؟
+نکنه داری تلافی این مدتی که جلوت رو گرفتم درمیاری؟
امگای نقاش با لحنی که شبیه بچههای تخس پنجساله شده بود پرسید و سرش به سمت دیگهای برگردوند.-آه... خدایا.... بک-
+میخوای طلاق بگیریم؟!
بکهیون باز هم بین حرف آلفای قدبلند پرید و سوالش برای توهمرفتن اخمهای همسرش کافی بود. کلافه در برابر حرفهای امگاش، دستش رو روی دهن بکهیون گذاشت تا بتونه حرفش رو بزنه.
KAMU SEDANG MEMBACA
Saving You In My Arms
Fiksi Penggemar❈Saving You In My Arms ❈Genre: Omegavers, Romance, Fluff, Smut ❈Couple: Chanbaek ❈Writer: HellishGirl ❗️این داستان فصل دوم فیکشن Saving you in colors هست❗️ پارک چانیول و همسر کیوتش بیون بکهیون، بعد از دستوپنجهنرمکردن با تروماها و مشکلات خودشون، ح...