🥀 پارت چهاردهم 🥀

593 161 250
                                    

چیزهایی که ممکنه در هنگام خوندن این پارت نیازمند توضیح باشه:

¹ یاکوتسک: تلفظ اسم این شهر به شکل yakutsk هستش.

شرط کامنت این پارت: +320

🥀🍷🩰•~•~•~•~•~•~•🩰🍷🥀

یاکوتسک¹ شهری بود که توی یکی از نواحی شمال شرقی روسیه قرار داشت‌. اون شهر به سردترین شهر دنیا معروف بود و معمولاً آدم‌هایی که اون‌جا ساکن بودن، ترجیح می‌دادن نیمه‌ی دوم سال رو فقط توی خونه‌هاشون بمونن و توی دمای منفی چهل درجه‌، از منزل خارج نشن... و همین مسئله، شاید مهم‌ترین علتی بود که یک باند مافیایی مثل سولنتسوسکایا براتوا، مرکزِ پخشِ اصلیِ موادِ شرقِ روسیه رو توی این شهر قرار داده بود‌.

معمولاً از اکتبر تا اواخر آپریل، یاکوتسک فرقی با شهر مردگان نداشت. در این مدت خورشید هیچ‌وقت از پشت ابر‌ها بیرون نمی‌اومد و بارش بی‌وقفه‌ی برف، دما رو تا حد زنده یخ زدن سرد می‌کرد و مسلماً توی چنین شرایطی، همه ترجیح می‌دادن پاشون رو از خونه‌هاشون بیرون نذارن و این، کار انتقال مواد به انبار‌ها رو راحت می‌کرد.

طی پروسه‌ی انتقال، سروکله‌ی هیچ شخص عادی یا پلیس کنجکاوی پیدا نمی‌شد و سال‌ها بود که با در نظر گرفتن این شهر به‌عنوان پایگاه اصلی، باند سولنتسوسکایا براتوا در زمینه‌ی پخش مواد مخدر در تمام نقاط فدراسیون روسیه، بی‌رقیب بود.

البته همیشه کار‌ها بدون مشکل پیش نمی‌رفتن؛ اونم نه وقتی که توی یک روز سرد اواخر دسامبر، اعضای باند مشغول انتقال جنس‌ها به انباری خارج از شهر شده بودن.

صدای فریادهای وحشت‌زده‌ی مرد جوونی که بر اثر سرمازدگی دوتا از انگشت‌هاش سیاه شده بود، سکوت سرد حاکم بر انبار می‌شکوند و توی اون لحظه به نظر نمی‌اومد کاری از دست کسی ساخته باشه‌.

_ گوسفند احمق! هزار بار بهت گفتم موقع برداشتن جعبه‌ها دستکش مخصوص بپوش! حالا هم بهتره صدات رو بِبُری تا تصمیم بگیرم باید چه غلطی کنیم.

سرپرست جوون با نعره جمله‌هاش رو توی صورت اون مرد کوبوند و کلافه پیشونیش رو فشار داد. تمام صورتش برای جلوگیری از سرمازدگی با شال پوشیده شده بود و مژه‌های کوتاهش از سرما یخ زده بودن.  حتی سرمای فضای انبار هم غیرقابل‌تحمل بود و بستن درها هم کمکی به گرم‌تر شدن محیط نمی‌کرد.

چند لحظه بعد، صدای یکی از پسرهای روسی که اون‌جا ایستاده بود و دنبال راه‌کار می‌گشت، سکوت چند ثانیه‌ای به‌وجوداومده توی محیط انبار رو از بین برد.

_ قربان نظرتون چیه خودمون یه کاری کنیم. همه این‌جا از پس قطع کردن دوتا انگشت بر میان.

همین دوتا جمله‌ی ساده برای بیشتر آتیشی کردن کریستوفر، سرپرست باند سولنتسوسکایا، کافی بود‌. مرد جوون با چشم‌های پر از خشمش به سمت زیردستش چرخید و لحظه‌ی بعد نوکِ سنگینِ چکمه‌‌ی یخ‌شکنش، توی زانوی اون پسر فرود اومد و ناله‌ی دردناکش گوش همه‌ رو پُر کرد.

.• 𝙈𝙖𝙧𝙤𝙤𝙣 •.Where stories live. Discover now